معمار بیست

پاره نوشته‌های یک دانشجو

۱۱۰ مطلب با موضوع «چرک‌نویس» ثبت شده است

قسمت 2: دنیای شکننده

شما را نمی دانم.

ولی من بین پست قبلی و این یکی ارتباط قوی ای می بینم.


دانلود Fragile World - سامی یوسف (دریافت)


هر دو تا یکی هستند

می توانید باور کنید!

۰ نظر

قسمت 1: نمی دونم

چرا باید یک جوون این رو بخونه؟ چرا باید این جوری فکر کنه؟ چرا این دغدغه ها؟ چی شده؟!

دانلود آهنگ نمی دونم - فدایی


نه راهی برای برگشت مانده و نه امیدی به آینده

من که گریه می کنم!

۱ نظر

در یک قدمی ماتریکس

چند ماه پیش، یک بار در ذم اینستاگرام، پستی منتشر نمودم. ولی این بار متوجه نکته ای پیش پا افتاده، ولی مهم افتادم که امیدوارم بیان آن، هشدار و مایه ی هشیاری بیش تر کاربران آن باشد.
ریشه ی این نگاهی که بیان خواهم کرد، وقتی به ذهنم آمد که چند شب پیش فیلم شاهکار و ماندگار Matrix را می دیدم...
دنیایی که توسط ماشین ها فتح شده و انسان های بینوا از ماشین ها شکست خورده و ماشین ها می توانند با کنترل جسم انسان ها و بهره برداری از انرژی آن ها در محفظه هایی انفرادی، ذهن آن ها را در دنیایی مجازی به بازی بگیرند...

یکی از تصاویر به یادماندنی فیلم: وقتی که شخصیت اصلی داستان از محفظه ها و واقعیت های خیالی رهایی می یابد و دیگر انسان های خفته و غرق در دنیای خیالی را می بیند.
۲ نظر

UT

- یه جورایی حس کردم انگار توی دانشگاه خودمون با این که یک دانشگاه درجه چندمه، بچه ها بیش تر به درس اهمیت میدن

- چون یه چیزی ندارن و فکر می کنن عقبن و اونم اسم دانشگاهشونه


* قسمتی از گفت و گوی من با یک دانشجوی عزیز از دانشگاه بروجرد

حکایت ماست و دانشگاه تهران: فرصت های بسیاری که با جو حاکم بر دانشگاه و دانشجویان نمی خونه!

#انگیزه

۰ نظر

چیزی به اسم حریم

در این مطلب بار دیگر نگاهی به وضع مشهد انداخته و در معنای حریم کنکاش می کنیم.

۰ نظر

از ما بشنوید، نه درباره ما

روی عنوان مطلب فکر کنید.
البته که پیام آشنایی است

رسانه های داعشی، این شعار را سرلوحه ی خود قرار داده اند.

دوست دارند که از آن ها بشنوید: خبر های کشتار و قتل و انفجار و ...
ولی درباره شان چیزی نمی دانید: زندگی، رفتار، سلسله و نظام و ...
۰ نظر

رپ فارسی: سربازی در آخرین سنگر ما

سعی می کنم بدون پیش داوری ها بار دیگر به رپ نگاهی بیندازم.
۰ نظر

سمینار ها و اساتید

نمی دانم در همایش هایی که دانشجویان، مالامال شرکت می کند، اساتید به عنوان حضار شرکت نمی کنند؟
۰ نظر

آشفتگی - در ذم ما اینستایی های ایرانی

دلنوشته است دیگر، بدون ویراست، بی ربط به معماری و بی قید و بند:

از آن جا برایتان مساله می شود که عده ای می گویند: اینستاگرام باید فیلتر بشه!
خب، این جاست که ما انسان ها به دو دسته تقسیم می شویم! عده ای که فکر می کنند و می پرسند: چرا؟ و عده ای که در کثری از صدم ثانیه مخالفت می کنند!
گروه دوم را به خدا می سپارم. چون با پیش زمینه های ذهنی پاسخ داده اند. گروه اول هم وقتی دلایل را می شنوند به گروه دوم می پیوندند.

مساله مان شده تصاویر مستهجن عده ای از نسوان و جاسوسی ممالک غربی!
۲ نظر

چه شد که چنین شد؟

پرده اول:

با موتور، خودم را به سرعت به کلاس اندیشه اسلامی 2 می رسانم. می ترسم که دیر شده باشد و بعد از استاد وارد کلاس شوم. اما مشکلی نیست. به کلاس به می رسم، نور و شرایط محیطی را چک می کنم. تخته وایت برد هم پاک است. محض اطمینان ماژیک را امتحان می کنم که بنویسد و سالم باشد. همه چیز برای یک کنفرانس بی عیب و نقص آماده است.

به یاد نکاتی که پدرم دیشب به من گوشزد کرده بود، می افتم و سعی می کنم. بر اساس سلسله عناوین یادداشت شده مطالب را به پیش ببرم. دیشب خیلی روی شیوه ی بیان خودم کار کرده ام. حتی نکات مهم "سخنرانی موفق" برایان تریسی را هم خوانده ام که مبادا در سخنرانی لنگ بزنم. چندین سوال و شبه سوال در مطالبم جای داده ام تا بتوانم با مخاطبم رابطه فعالانه ای برقرار کنم.

سخنرانی ام را شروع می کنم و تقریبا بدون نقص به پیش می برم. ارتباط چشمی ام با حضار مناسب است و فکر نکنم که آن ها خسته و کلافه باشند. به سوالاتم می رسم. متاسفانه کسی جواب نمی دهد. کمی از درون آشفته می شوم. نمی دانم که کجای کارم اشتباه هست؟! مطلب را خودم جمع می کنم و سخنرانی را جمله ی "کسی سوالی داره؟!" به پایان می برم. سکوتی مرگبار بر کلاس حکم فرما می شود. روی این بخش خیلی حساب باز کرده بودم. یک سری مثال ها را نزده بودم که در این بخش به آن ها اشاره کنم. حتی خودم یک مطلب را ناقص بیان کرده بودم تا برای حضار سوال شود. سکوت پایانی چون پتکی بر سرم کوبیده شد!

پرده دوم:

با یکی از دوستانم که در آتلیه 3 کار می کرد به آن جا رفته بودیم. چندین بار به این فضا آمده بودم. ولی این بار احساس کردم که درب انتهایی راهرو و فضای پشتی آن تغییری کرده... از دوستم خواستم تا بگوید چه چیزی در آن جا عوض شده؟ او گفت: مثل این که نوسازی و رنگ کرده اند. من خودم هنوز ندیدم! برایم خیلی جالب بود که در ده متری یک معمار، اتاق سازی و رنگ کاری شود، و او نسبت به آن بی تفاوت عبور کند.


به راستی، یک دانشجو، آن هم از نوع معمارش باید چه صفاتی داشته باشد؟

به قول یکی از دوستانم، این همه ساختمون ساختن و کارمند گرفتن تا من و تو درس بخونیم!

ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند

۱ نظر