معمار بیست

پاره نوشته‌های یک دانشجو

۸ مطلب با موضوع «سیاحت نامه» ثبت شده است

تاثیر محیط بر سلیقه: نمونه موردی

دیشب مادر و خواهرم بعد از سه ماه زندگی در برلین به خانه بازگشتند؛ هر دو در رشته‌های علوم انسانی به تحصیل پرداخته و به همین خاطر کنترل کم‌تری بر سلیقه‌ی هنریشان دارند. توصیف‌های قیاسی طبیعی‌ترین نوع سخن‌هایی است که ذهن این افراد را تا چند وقت مشغول می‌کند. اما جالب‌ترین توصیف قیاسی مربوط به خانه بود؛ آن‌ها این فضا را «پر رنگ» و «شلوغ» توصیف کردند. آن‌ها سه ماه در چنین خانه‌ای زندگی می‌کردند:

۱ نظر

سیاحت نامه: دنیای آدم های ساده را ویران نکنیم

یکی از جنایت های جمعی ما ایرانیان علیه خودمان این است که خودمان را مجبور می کنیم تا پیچیده فکر کنیم!

حال آن که واقعا تعداد کمی از افراد هر جامعه برای تفکرات پیچیده خلق شده اند. ایران جایی است که همه باید ادای پیچیدگی درآورند. من خسته ام... خسته از این همه انسان پیچیده. خسته از این همه ادا و اطوار و نقاب... خسته از این آدم هایی که مثل من ساده اند و ادای پیچیدگی در می آورند...

یعنی تعارضات درونی، پیرشان نمی کند؟ نقاب را بردار تا دنیا را همان طور که باید ببینی. شاید یکی از ملاک های سلامت جامعه تعدد آدم های ساده باشد. 

۰ نظر

سیاحت نامه: ترس

آلمانی‌ها آدم‌های ترسویی هستند. تا هوا سرد می‌شود کاپشن می‌پوشند و از بازارهای هفتگی خود دست می‌کشند. با آن که اقلیمش سردتر از اقلیم ماست، در هوای سرد مثل ما لباس می‌پوشند و به آن عادت نمی‌کنند؛ انگاری که خیلی نگران سرما خوردن خودشان هستند! من که آن‌جا مسخره‌شان می‌کردم. حالا که چهار پنج روزی می‌شود که به تهران آمده‌ام من هم ترسو شده‌ام: به شدت در گذر از خیابان احتیاط می‌کنم؛ در راه رفتنم هم ترسو شده‌ام و آرام‌تر راه می‌روم. حتی در آهنگ گوش دادن‌هایم هم ترسو‌تر شده‌ام و آهنگ‌های نرم‌تری گوش می‌کنم و آرام‌تر صحبت می‌کنم. نمی‌دانم اسم این ها را باید ترس گذاشت یا آرامش؟!
۰ نظر

سیاحت‌نامه: آزادی و دین‌داری؛ صف‌‌آرایی ایرانی‌ها و مصری‌ها

ساعت‌های آخر حضورم در آلمان است و در صف فرودگاه منتظرم تا بلیط پروازم را بگیرم. در صف ایرانیان تک و توک افرادی هستند که مقنعه‌ای به سر داشته باشند و اکثرشان تا آخرین لحظه‌‌های حضورشان در هواپیما هم این پارچه‌ی سنگین را به سر نخواهند کرد. درست در طرف دیگری از فرودگاه صف طویلی برای پرواز به قاهره تشکیل شده؛ آن‌ها چقدر متشرع‌تر از ما می‌نمایند. نصفشان هم چیزی به سر ندارند که از چهره‌شان مشخص است که آلمانی اند.

بحث چهره شد. این جا تازه متوجه شده ام که چقدر از چهره و حتی اخلاقا شبیه به عرب‌ها هستیم. خیلی بیش‌تر از ترک‌ها. وقتی که چشم و گوش ما بسته باشد، آری ما با افغان‌ها هم تفاوت داریم. از بدی‌های توریست پذیر نبودن مملکت ما همین است که از شبیه‌ترین نژاد‌ها هم نفرت داریم.

۰ نظر

سیاحت نامه: آزادی و دین‌داری؛ کدام مقدم است؟

از صبح تا الان یک مساله‌ی دیگری ذهنم را مشوش کرده؛ اگر بعدا یکی از اطرافیانم از من مشورت خواست و به استطاعت مالی رسیده بود، آیا اول باید به حج واجب برود یا به آلمان؟

می‌دانم سوالی عجیب است! اما واقعا چالش من شده و بخاطر مهم‌ترین دستاوردم از سفر آلمان نشات می‌گیرد: آن‌جا بود که فهمیدم انسان آزاد است. آن‌قدر حریم خصوصی بزرگی دور هر آدمی وجود دارد که به انسان قدرت انجام خیلی از کارهای خارج از عرف را می‌دهد. به همین خاطر انسان متوجه «قدرت» خویش می‌شود. آن‌جاست که خودش تصمیم می‌گیرد که خیلی از کارها را نکند. این عزم برای عدم انجام کارهای خلاف، با شرایط ایران که «نمی‌توان» در آن خلاف کرد زمین تا آسمان فرق دارد.

مثالی بزنم: تا پیش از این در میهمانی‌های ایران هر جا که می‌رفتم همیشه می‌گفتم که من پرهیز غذایی ندارم و گوشت و ماهی و خورش برایم تفاوتی ندارد. اما این‌جا در یک میهمانی که با هندی‌ها بودیم، تازه متوجه شدم که ما پرهیز غذایی داریم! نه شراب می‌خوریم و نه الکل و نه خیلی از گوشت‌ها را! همینش جذاب است. آزادی مقدمه‌ی دین‌داری است و تا وقتی که نفهمی که سبک زندگی‌های بسیار و بی‌قید زیادی موازی با اسلام وجود دارد حقیقتا به وجهی از دین وقوف پیدا نمی‌کنی.

۰ نظر

سیاحت نامه: گوش هایی که نمی شنود

هدست توی گوشمه و دارم مترو رو طی می کنم. این جا هیپ هاپ آمریکایی بیش تر از رپ فارسی می چسبه. به همین خاطر فعلا دارم به رپ‌های آقا «دِرِیک» گوش می‌سپارم. من عادت کرده ام که توی مترو و وسایل نقلیه آهنگ بزارم تا تسکینی باشه برای مسیری که طی می کنم. مثل عصرا که از دانشگاه از میدان انقلاب به سمت خانه می آیم. تمام کوچه پس کوچه های شهرم را می شناسم و این آهنگ حداقل حال و هوایم را عوض می‌کند. این جا نمی دانم چرا این قدر هدست زدن سخت تره. از یک جهت طبیعی است؛ چون تازه واردم و هنوز به همه چیز عادت نکرده ام و نگرانم که مسیری اشتباه را طی کنم. اما به هر حال این جا آرامش بیش تری وجود دارد. حریم خصوصی بزرگی اطرافم وجود دارد و کسی به این صفحه گوشی زل نزده؛ به همین خاطر راحت می نویسم. اما تمام این هایی که گفتم راجع به من بود. الان جلویم بیست نفر نشسته اند و هیچ کدامشان هدست به گوش نیستند! ما ایرانی ها را چه شده که همه مان گوشمان را به چیزی جز فضای اطرافمان سپرده ایم؟ از چیزی فرار می کنیم؟ 

۰ نظر

سیاحت نامه: جامعه و بیماری

آره آره!

اگر در غرب و با این همه آزادی، بعضی از احوالات روان پریشی در افراد مشاهده شود، طرف قطعا بیمار است. ولی در ایران باید محتاط تر از این از انگ بیمار روانی استفاده کنیم. قبول این گزاره هم کار را دو چندان سخت تر می‌کند که «هیچ وقت کل جامعه مریض نیست» و بعضی از احوالات را باید به حساب تفاوت های فرهنگی گذاشت! 

۰ نظر

سیاحت نامه

سیاحت نامه مجموعه یادداشت‌هایی است از سفر سه هفته‌ای من به برلین. بیش‌تر سیاحت بود تا کاری دیگر و فرصتی برای دیدن جامعه‌ای که شاید گونه‌ای از اتوپیا باشد.

۰ نظر