معمار بیست

پاره نوشته‌های یک دانشجو

نقدی بر آثار بهایی حسین امانت

(تصویر از مرکز جهانی بهائیان، اسرائیل، اثر امانت)

اما معماری بهایی؛ با دینی روبروییم که با توجه به ایرانی بودن پیامبرش و نزدیکی تعالیم کلی آن با اسلام انگاری که دینشان، یک نوگرایی ایرانی-اسلامی است و از این جهت شاید معماری اش هم قابل الهام و قابل بررسی باشد که در عبادتگاه «لوتوس» کاملا مشهود است. اما نکته‌ی قابل توجه، سبک معماری ای است که امانت برای بعضی اثار بهایی خود انتخاب کرده: نئوکلاسیک رومی و نه ایرانی یا اسلامی!

۰ نظر

آنچه میماند

دیگران ما رو با عنوان فعالیتامون به یاد می آرن و ما خودمونو با کلی خاطرات و تجربه...

۰ نظر

دلنوشته: عرفان یعنی

عرفان یعنی زنت عاشقت باشه بچه‌هات برات بمیرن

عرفان یعنی شوهرت عاشقت باشه غیر تو کسی رو نبینه

عرفان یعنی همسایه‌ات ازت راضی باشه کسی ازت آزار نبینه

مردم از زبونت نترسن. بدرد مردم بخوری...


حسن آقامیری

۰ نظر

انجمن‌طور: خوبش

نماز روزه مستحبش خوبه

فعالیت، داوطلبانه‌اش

والسلام!

۰ نظر

40

می‌گویند 40 سالگی سن پختگی و کمال آدمی است. تصادفا متوجه شدم که دقیقا 40 مطلب است که محوریت هیچ‌یک از مطالب اخیرم درباره‌ی معماری نیست! افلا یعقلون؟

۰ نظر

بدبینی: از عواقب فهمیدن زودتر از موعد

برای واقع‌بین شدن نباید عجله کرد، برای تبدیل رویا به واقعیت هیچ آسانسوری وجود ندارد و باید پله‌ها را یکی یکی بالا آمد.

دو مثال ملموس:

۱- یکی از هم‌کلاسی‌هایم بخاطر شرایطی که داشت خیلی زود و در دوران دبیرستان با رشته‌ی معماری آشنا شد و جو واقعی آن، بازار کار و حواشی آن را درک کرد. او خیلی زودتر از آن که باید، دانست و بنظرم هیچ‌گاه فرصت آن را نیافت که رویا پردازی‌های یک ترم‌یکی را داشته‌باشد. کم‌تر ذوق کرد و محافظه‌کار بار آمد. او قربانی زود فهمیدن شده بود.

۲- یکی از دوستانم خیلی زود و از دوران راهنمایی و دبیرستان شروع کرد به خواندن کتاب‌های سنگین و رمان‌های خیلی عمیق. حالا که سال‌ها از آن دوران گذشته، وقتی که به او نگاه می‌کنم، احساس می‌کنم که او هنوز شنا بلد نبود و در همان رمان‌های عمیق غرق شده. حالا که به او نگاه می‌کنم، همچون محافظه‌کاری است که جرئت آن را ندارد که نظرهایش را بگوید. از کم‌رویی نیست؛ آن‌‌قدر کتاب‌های عمیق خوانده که دیگر می‌داند هر نظری که بدهد ناچیز است و این حرف‌ها از اساس در دنیای نهیلیستی معنایی ندارد. مجبور شد برای آن‌که رفتار و گفتارش با دانسته‌هایش مطابقت داشته‌باشد، همچون یک آدم 50 ساله برخورد کند!

۰ نظر

انجمن‌طور: بدبینی‌های تیم اجرایی

(در ادامه‌ی این پست) اگر خودآگاهانه بدنبال کنترل بدبینی‌‌ها نباشیم، هرچه بیش‌تر بدانیم و بفهمیم بدبینی ما بیش‌تر می‌شود. چرا که در هر فعالیتی ابتدا پوسته‌ی زیبا و محصول نهایی دیده می‌شود. اما سختی‌ها، بدبختی‌ها و اصطحلاک درون یک کار دیده‌ نمی‌شود.

از یاد نمی‌برم، در یکی از جلسات جمعی، اعضای کارکشته‌‌ی شورای مرکزی چگونه اعضای تازه نفس انجمن را ناامید کرده‌بودند و حتی ایده‌هایشان را هم بصورت خیلی تند نقد می‌کردند!

نمی‌خواهم بگویم مقصرند، اما باید خودشان را جای آن‌ها می‌گذاشتند. همان روزها که همانند کودکان نوپا، بدنبال قصر پریان و اسب‌های تک‌شاخ و با آرزوهای فانتزی بودند و چیزی از واقعیات سر در نمی‌آورند. بعلاوه بعضی هم برای واقع‌بین بودن اصرار زیادی دارند و به‌همین دلیل خود را به بدبینی می‌زنند :)

۰ نظر

انجمن‌طور:‌ وقتی مجبوریم بلبشویی تصمیم بگیریم

بمناسبت روز درختکاری قرار بود به نام محبوب‌ترین استاد رشته‌ی معماری یک درخت بکاریم و رای‌گیری آن بر عهده‌ی انجمن بود. فرآیند رای‌گیری را بصورت آنلاین برگزار کردیم. چشمتان روز بد نبیند. 1/3 آراء بطرز ناشیانه‌ای باطله و بنفع یکی از استاد‌ها بود و حد تقلب از میزان قابل قبول گذشته‌بود. بنابراین شورای مرکزی مجبور شد با احترام به دموکراسی به دو نامزد با رای بالا، خرد جمعی کرده و یکی را برگزیند!!

۰ نظر

فوت‌وفن‌ها


این آی دی اینستاگرام دوست عزیزم، مهدی قاضیه. من و مهدی قصه‌ای مشابه داریم؛ هر دویمان سال دوم (بدون هماهنگی!)  تصمیم گرفتیم تا در دو زمینه‌ی متفاوت تمرین کنیم! او شروع کردن به طراحی کردن و کلاس طراحی رفتن و آتلیه رفتن؛ من هم شروع کردم به نوشتن و همایش رفتن و بحث و جدل کردن!
به اینستاگرام قاضی بروید! به آثار سال‌های پیشش نگاهی بیندازید و با قاضی فعلی مقایسه‌اش کنید. خلاصه که برای موفقیت در هر زمینه‌ای نیازمند درک فوت‌وفن‌های مربوطه هستیم و این تنها از طریق تجربه و تکرار و تمرین حاصل می‌شود...
۰ نظر

انجمن‌طور: سنگ محک

من که نمی‌توانم محرکی بالاتر از قدرت‌طلبی در انسان پیدا کنم؛ یکی از مصادیق ملموس جهانی هم شخص بن‌لادن است؛ جوانی که مهندسی خوانده و مقیم آمریکا بود و بشدت مرفه و پولدار (هنوز روی بسیاری از ماشین‌های ساختمانی عربستان نام بن‌لادن حک شده...) و شاید همه‌ی این‌ها را برای قدرت‌طلبی رها کرد... هیچ سنگ محکی بالاتر از قدرت نیست. چرا دور بروم؟ ما ایرانیان احمدی‌نژاد را تجربه کرده‌ایم...


در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که تشنگان قدرت بسیارند؛ چرا برای رفع این تشنگی خیلی زودتر و در جوانی اقدامی نکنیم؟ مدیریت‌های خردی همچون انجمن‌های علمی یا حتی در جمع‌های کوچک دوستی می‌تواند سنگ محکی باشد برای آن که از لحاظ شخصیتی به شناخت درستی از قدرت «مدیریتی» خودمان برسیم. بحث فقط عقده‌گشایی و رفع تشنگی نیست! اساسا باید دیدگاهمان نسبت به «مدیریت» -به مثابه قدرت- از یک دیدگاه غریزی و ناخودآگاه به یک فن و هنر آگاهانه تبدیل شود.
بعلاوه برای آن که عقده‌ها در افراد تلنبار نشود، ضروری است که این قدرت را در این جمع‌های کوچک‌تر به دیگران هدیه داد تا آن‌ها هم خودشان را بیازمایند...
۰ نظر