بنظرم مزمن‌ترین درد انسان پشیمانی است؛ احساسی که ناشی از اشتباهات گذشته‌ی آدمی است و می‌تواند تا مدت‌ها عامل صیقل روح ما باشد.
اما واقعا تا چه اندازه باید به «پشیمانی» بها داد و با آن چه کرد؟
هرگاه احساسی در ما پدید می‌آید، شاید در کوتاه مدت متاثرکننده باشد؛ اما قطعا در بلندمدت نمودی رفتاری خواهد داشت و هرچقدر بر شخص خویش مسلط‌تر باشیم، می‌توانیم در شکل‌گیری رفتار‌های بعدی‌ هوشیارانه‌تر عمل نموده و آگاهانه تر واکنش دهیم.
چیزی که نباید فراموشش کنیم معجزه‌ی زمان است. واقعا چقدر رویدادهای پیشین و جوانب آن را بخاطر داریم که الان و با منطق فعلیمان بتوانیم از کرده‌های خویش احساس پشیمانی داشته باشیم؟ چه چیزهایی را در لحظه‌ی تصمیم‌گیری نمی‌دانستیم که حالا نسبت به آن‌ها واقفیم؟ من به جمله‌ای اعتقاد دارم که اگر همیشه با منطق و وجدان خویش تصمیم‌گیری کنیم، پشیمانی از گذشته معنایی ندارد. بسیاری از پشیمانی‌های ما بخاطر معجزه‌ی زمان و ناشی از فراموشی‌ ماست؛ مثال ملموس و قابل بحث: انتخابات‌ ریاست جمهوری در ایران و پشیمانی‌هایی که همیشه بعد از آن دچارش می‌شویم؛ نمی‌توانم برای همه یک حکم صادر کنم، ولی احتمالا این فراموشی برای تعدادی از ما ناشی از ضعف حافظه‌ی تاریخی ماست. بنابراین شاید بهتر باشد بجای پشیمانی از اصطلاحات دیگری چون «آرمان‌خواهی» و امثالهم استفاده کنیم.