برای من که بسیار پیش آمده! برای شما چطور؟
آیا تا به حال شده به خانه ی دوستی بروید، ولی احساسی عجیب در شما حلول کند؟ نگویید نه!
از کنجکاوی و صمیمیت و دلگیر بودن گرفته تا احساساتی که عملا "کلمه" ای برای آن بیانشان نداریم.
این را هم مطمئنم که بعضا از چیزهایی خوشتان می آید که اطرافیانتان به آن بی تفاوت هستند و خودتان هم نمی دانید دلیلش را پیدا کنید!
موضوع از آن چه که فکر می کنیم، پیچیده تر است. عملا عناصر بسیاری وجود دارد که بر شناخت ما نسبت به محیط اطرافمان اثر می گذارد. از حواس پنجگانه، عوامل فرهنگی و تجارب شخصی گرفته تا مسائل روانشناسانه!

و یک معمار باید آن چنان قدرت تخیل و تصور داشته باشد که هنگام طراحی یک مکان، تمام جوانب کار را در نظر بگیرد.(که به نظرم غیرممکن است!)
مثلا این شما هستید که با چینش دیوار ها و خلق فضاهای داخلی، می توانید یک خانه را برای ساکنانش چنان طراحی کنید که  آرام یا پرجنب و جوش رفتار کنند یا آن که می توانید با قرار دهی فضای نشیمن، مراوده ی اعضای خانواده را کم یا زیاد کنید! اما مشکل از آن جایی است که متوجه بازه ی وسیع علوم مرتبط با معماری خواهید شد!
مثلا نظر شما به نتیجه ی یکی از آزمایش های فیزیولوژیکی بدن جلب می کنم:
محققان با بررسی یک جامعه ی آماری، در تلاش برای به کشف اطلس احساساتی آدمی برآمده اند و با توجه به بازخورد هر نوع حالت روحی نتیجه ی آن این چنین شده است...
در این اطلس تصویری، رنگ های گرم بیاگر افزایش احساس ناحیه ای و رنگ سرد بیانگر کاهش احساس ناحیه ای است.
برای درک بهتر این مقاله آیا دیده اید که وقتی افسرده هستید، انگاری که بدنتان سرد شده یا وقتی که شاد هستید، انگار شادی سراپای بدنتان را فراگرفته؟ آیا این تحقیق نباید مورد توجه معماران قرار گیرد؟ آیا یک معمار زیرک نمی تواند با دانستن اطلاعاتی اینچنینی، بنایی بهتر بیافریند؟ مثلا فرض کنید که می خواهید یک مطب برای یک روانشناس طراحی کنید. با دانستن این مطلب حداقل از قبل می فهمید که بیماران افسرده شما اغلب بدنی با کمبود احساس ناحیه ای روبرو هستند و تهویه ی خاصی باید در مطب صورت گیرد! یا مثلا چه کار کنید که بازدید کننده ی طرح شما راحت تر دچار حس شگفتی شود؟! چند نفر از معماران به این گونه مقالات توجه می کنند؟ 
باید بپذیریم که چیزی از معماری نمی دانیم و آن چیزی که طراحی می کنیم، به شدت ناقص است!
احساسات ما آن چنان پیچیده است که شاید هرگز نتوانیم تماما آن را بشناسیم...
و بعضا آن چنان ناشیانه طراحی می کنیم و از بعضی عوامل می گذریم که کودکان هم به زبان بی زبانی از ما خرده می گیرند:
وقتی که از کودکی پرسیدم، چرا از دندانپزشکش می ترسد، پاسخش کوتاه بود: "چون مطب دکتر سرده!"