فرصتی شد و یکی از اساتید نقد خواستند و من به ایشان منتقل نمودم.لازم به ذکر است که عرض کنم، نقد راجع به طرح4 و درباره‌ی خانه می‌باشد:


این سوالی است که بنظرم خیلی ضروری هست که یکبار برای ما و اساتید روشن بشود:

ما در دانشگاه چرا باید خانه را طراحی کنیم؟

اصلا قرار است در طراحی ها چه چیزی یاد بگیریم؟

خروجی های دانشگاه با بقیه چه فرقی دارند؟

این ها سوالاتی است که بعد از این طرح واقعا ذهن مرا مشوش ساخته و از چند دیدگاه سعی می کنم به مساله بپردازم:


1- دانشگاه قرار است که دانشجو تحویل دهد و نه تکنسین:

ما همیشه در اکثر رشته‌ها از دوری بازار کار و دانشگاه می نالیم. ولی به طرح خانه که می رسد انگاری که مترسک بدست گرفته ایم و با توجیه این که «خانه» بسیار در آینده مورد استفاده قرار می‌گیرد از تحقیق و پژوهش درباره‌ی مفهوم خانه و یا مسائل دیگر دوری جسته و سر خودمان را با یک سری قوانین و قواعد اجرایی  گرم می‌کنیم.

بحمدلله بنده تجربه ی کوتاه کاری در شرکت داشته و متاسفانه احساس می‌کنم که این ترم نهایتا در حد یک تجربه‌ ی کاری بتجربیاتم افزود. انتظار ما از دانشگاه بیش تر است!


2- خانه و خانه ی بزرگ تر! دو طرحی که شاید نباید پشت هم باشند:

وقتی که مفهوم خانه در طرح 4 قرار داده شد و با پایان این طرح و به خاطر ذات مفهوم خانه، احساس می‌کنم که بسیار بهتر از قبل یک طرح را توانستم جمع و جور کنم. اما چرا باید چندین ترم متوالی با طرح هایی با مفاهیم فرهنگی سرو کله بزنم و بعد دو ترم و توسط چند استاد با مفهوم خانه و مجمتع روبرو شوم.


3- فعالیت‌های ورای برنامه؛ نیمه ی پر یا خالی:

خدا را شکر در بحبوحه‌ی ترم کتاب معرفی شد و یا فیلم نشان داده شد و یا پاورپوینت پرزنت شد. بنظرم در کل اتفاق فرخنده ای بود. ولیکن بیشتر برای این رویداد ها وقت گذاشته شد تا این که توجه ها را به خود معطوف کند و وارد طرح شود.


4- سیستم سنتی:

مثل همیشه حرف‌های شیرین اول ترمی و اسکیس های آغازین ادامه نیافت. اساتید گفتند که همه ی ما یک گروهیم. ولی بیش تر بار این صحبت ها تعارفی بود تا چیز دیگر. کرکسیون ها که آغاز شد باز مجبور شدیم که ساعت ها پیش پای استاد بنشینیم و چپ چپ به اطرافیان نگاه کنیم که مبادا نوبتمان از دست برود.

حقیقتا لازم است که یک روش خردمندانه در کرکسیون ها پیش گرفته شود و با توجه به گستره‌ی این معضل انگشت اشاره‌ی من نه به دانشجویان که مستقیما به اساتید محترم معطوف می‌شود و انتظار می‌رود که روش‌های دیگر و نظام مند تری پیش گیرند.


5- بی انگیزگی: شور از دست رفته‌ی جوانی یا مساله ای دیگر:

این مساله آن قدر واضح و مبرهن است که دیگر جای صحبتی نمی‌ماند. من بعید می‌دانم که اگر بحث نمره نبود، کسی کاری هم می‌کرد. بنظرم فرآیند کشش لازم را نداشت و دانشجو را پای فرآیند (نقد بعدی بنده) نمی نشاند


6- فرآیند نا ملموس و یا بی فرآیندی:

یکی از زیباترین لحظات برای من وقتی است که کم کم و با گذر ترم با روش فرآیند یک طرح از صفر تا صد آشنا می‌شوم و احساس می‌کنم که استاد مانند یک کودک من را سوار دوچرخه‌ای کرده، مسیر را به من نشان داده و من به کمک ایشان جلو می روم و در پایان ترم حس می‌کنم که سوار بر دوچرخه، بدون هیچ کمکی مرا رها ساخته و این من هستم که می‌توانم مسیر این ترم را ادامه داده و یا مسیر اساتید طرح‌های دیگر را بپسندم و یا حتی مسیر شخصی خویش (که ترکیبی از فرآیند های طراحی اساتید محترم می باشد) را انتخاب کنم.

اما وقتی که طرحی نباشد چه؟ آیا این هم به ذات مفهوم خانه باز میگردد؟ البته متوجه یک سری پیچیدگی های مفهوم خانه شدم که فرآیند از کلیات به جزییات و از جزییات به کلیات باز میگشت. اما بنظرم همچنان جامعیت و یکپارچگی را نداشت و یا بعضی بخش ها ناهمگون می نمود. مثلا بخش کانسپت:

حقیقتا در بسیاری از طرح های به ما می گویند کانسپتی بگیر. من انتظار داشتم که در طرح چهار راهنمایی اساتید چیزی بیش تر از یک فرم هندسی و یا یک فرم بازی باشد و مسیر های جدیدتر و منظم تری را پیش پای ما بگذارند.


در پایان، ضروری می دانم که تشکر کنم. چرا چیزهای بسیاری یاد گرفتم و ذهن آدمی نسبت به چیزهای خوب فراموش کار تر است و باز تشکر می کنم از این که دریچه ای برای انتقاد گشودید.

فکر کنم یک عذرخواهی هم بدهکار باشم که شاید این متن نقدم از عدالت بیرون آمده باشد و امیدوارم در جهت کمک و اصلاح توانسته باشم کمکی کرده باشم.