هر کسی از یک راهی برای ادامه ی مسیرش انرژی می گیره. من این رو از مردم می گیرم. از سادگیشون. از این که توی ساختاری پیچیده و فاسد غرق می شن و مجبورن نقش بازی کنن. مجبورن کثیف باشن. ولی نیستن...

من این انرژی رو از بچه های توی پارک محله مون می گیرم. همونایی بلند و بی پیرایه بازی می کنن. از همون زوجای جوونی که دغدغه ای ندارن و فقط دنبال عشق بازی های آبکی هستن. از دانشجوهای بهترین دانشگاه ایران سر کلاسایی که همیشه دارن چرت می زنن یا اصلا دغدغه شون درس خوندن نیست. خیلی دلم می سوزه و این بهم انگیزه می ده.


یک نیمه شب نامه ی صادقانه