این که صحبت ها و گفت و گو ها -در فرهنگ ایرانی- خواسته یا ناخواسته به سمت ارزشی شدن پیش می رود و در آب و تاب «درست» و «غلط» قرار می گیرد، برای یک گفت و گوی علمی یا فکری همچون زهری است که آن را به مرگ می کشاند. اما همین ساختار ذهنی در زندگی و تفکر مردم موجب ابقای بسیاری از آیین های پیشینیان می شود و شاید در این برهه مفید واقع شود.

بسیار برایم پیش آمده که خواسته باشم «زیبایی» کانتی را به اطرافیانم در چیزی اثبات کنم. زیبایی ای که همواره در بند «خیر و خوبی» است و سوژه درک نمی شود.


برداشت من این است که حکما و خبرگان پیشین ایرانی به این نکته دست یافته بودند. سنت و عرف، قانون اصلی جامعه بوده است. راهی مطابق با فرهنگ و دین مردم که خود عوامل تعیین کننده و کنترل کننده ی آن هستند. سنت بار ارزشی پیدا کرده و عامل ثبات در زندگی مدنی بوده است. اما چه دلیلی داشته که نخبگان خودشان پیرو سنت ها باشند؟ آن هم در بین خودشان و خارج از اجتماع؟

بنابراین شاید نخبگان از وجه مثبت تفکر ارزشی برای تعیین قوانین مدنی مدد جسته و در میان خود و با درکی بالاتر از سنت، می توانستند از تفکر ارزشی گذر کنند.