آینده‌ی ما غیرقابل پیش‌بینی است. فکر کنم دیگر بتوان این را از خصیصه‌های زندگی در ایران دانست.

کم‌تر از دو هفته مانده به کنکور ارشد و در جلسه‌ای اضطراری، مدیران مشخص می‌کنند که کنکور باید ۷ هفته تعویق شود. این مدت زمان اضافه شده برای من برابر با کل زمانی است که برای کنکور وقت گذاشته بودم و حالا هدیه‌ای بزرگ دریافت کرده‌ام که ضعف‌ها را جبران کنم. اما بیچاره آن‌هایی که دقیق برنامه‌ریزی کرده بودند و حالا ۷ هفته هاج و واج فقط باید مرور کنند. ابهام در آینده یعنی این‌که هرچقدر هم برنامه داشته باشی باز به اجبار باید موقعیت‌های صددرصدی را هم در خطر ببینی. ابهام در آینده و این تغییرات همیشه برای عده‌ای توفیق است و برای بعضی تنبیه.

هر چند ثبات را عادلانه تر از ابهام می‌دانم، ولی باید گفت که ما با زندگی در ایران اجبارا می‌پذیریم و یاد می‌گیریم که در این شرایط زندگی کنیم. احساس می‌کنم ما ایرانیان از نفس بی‌ثباتی -چنان‌چه کاملا تصادقی باشد- آن‌قدر متنفر نیستیم که تنفرمان بیش‌تر از مسببین بی‌ثباتی‌های آگاهانه و جانبدارانه ست؛ بحران یعنی ایجاد بی‌ثباتی برای توفیق عده‌ای قلیل. والا زندگی تماما رندم آن‌قدرها هم بد نیست. فقط باید کمی خوش شانس باشی و زیاد‌تر تلاش کنی!