یکم: هنر را باور کن

چرا در دانشگاه ما سطل زباله خشک «آبی» و سطل زباله ی تر «سبز» است؟ چرا زباله خشک قرمز یا نارنجی نیست؟ شاید در انبار دانشگاه همین دو سطل رنگ بوده و کارگران مجبور بودند با این دو، قائله را ختم کنند. اما چرا برعکس رنگ نکردند؟ حداقل آبی نشانه ی بهتری از زباله های تر است. شاید اوستا این طور نظرش بوده. شاید هم مهندس بالاسری گفته باشد. شاید هم اصلا همه نوع رنگی در انبار دانشگاه بوده، ولی ضوابط می گوید که سطل خشک باید آبی و سطل تر سبز باشد. احتمال می دهم که این یکی باشد. چون در بقیه ی شهر هم همین طوری رنگ می کنند.


آخر چرا؟ این یکی را چه کسی تعیین کرده؟ چرا هرباری که دوست دارم مانند یک شهروند محترم برخورد کنم، مجبورم کلی فکر کنم که کدام یک زباله خشک بود و کدام یکی تر؟ بعد هم که مجبورند روی یک کاغذ A4 و بزرگ بنویسند. «زباله تر» و «زباله خشک». خب از ابتدا درست رنگ می کردید که شهروندانتان درگیری فکر اضافی پیدا نکنند و منطق تصویری قوی تری پیدا کنند.

مشتی است از نمونه خروارها و این ماییم که باید به آن مدیر محترم به این باور را بدهیم که هنر بخشی از فرهنگ و زندگی است و نه یک اسراف و خرج هزینه اضافی.

دوم: هنرمند را باور کن

به دفترت دعوتش می کنی و به صرف یک چای با او قراردادی می نویسی! قراردادی برای تعیین رنگ سطل های زباله ی تر و خشک! او موظف می شود که ظرف 24 ساعت ۲ رنگ به تو پیشنهاد دهد تا سطل هایت را آن چنان رنگ کنی. مثل باقی هنرمندها قیافه اش کمی مشکوک است! از دفترت که می رود، استرس می گیری که نکند رنگ های بدی انتخاب کند و آبرویت جلوی دکتر نیلی –رییس دانشگاه تهران- برود! حالا اگر رنگ مزخرفی آورد باید چه کار کنی؟ باید به رویش بیاوری یا یک جوری بپیچانی؟


سوم: باور کن تو هم هنرمندی. اما یکم!

وارد اتاقت  می شود. با یک پوشه ی خوش آب و رنگ پیشنهاداتش را روی میز می گذارد. کمی شک داری. برگه را به دست می گیری و به آن زل می زنی. صفحه را می چرخانی و عقب و جلو می کنی تا شاید چیزی برایت آشکار شود. تمام صفحه فقط به یک رنگ، چاپ شده و در گوشه ی پایین صفحه نوشته: RGB: 170-100-49 یک لحظه احساس عجز می کنی.


خواهش می کنم نترس! هنر باید خیلی ساده تر از آن غولی باشد که در ذهنت ساخته ای. نه از روی ترس به این که او خیلی بالاتر از توست تاییدش کن و نه از محافظه کاری ات او را رد کن. می دانم که الان با خیال راحت می توانی او را بپیچانی! چون پولی به او داده ای و به دکتر نیلی می گویی که با یک هنرمند(!) هم مشورت داشته ای و بعد هر رنگی خواستی هم می زنی. ولی قبل از این رویه ی معمول، ابتدا سعی کن از خودش بخواهی که توضیح دهد و دلیل انتخاب این دو رنگ را توضیح دهد. شاید هم از آن هنرمندهایی باشد که توضیحی ندارد! بنابراین با او خداحافظی کن و شب وقتی که رفتی خانه، از همسر و بچه هایت بپرس که آیا این رنگ برای سطل های زباله مناسب است یا نه؟! هنر به همین سادگی است و اگر درست باشد، کوچولوهایت هم آن را تایید می کنند!