میگویند 40 سالگی سن پختگی و کمال آدمی است. تصادفا متوجه شدم که دقیقا 40 مطلب است که محوریت هیچیک از مطالب اخیرم دربارهی معماری نیست! افلا یعقلون؟
میگویند 40 سالگی سن پختگی و کمال آدمی است. تصادفا متوجه شدم که دقیقا 40 مطلب است که محوریت هیچیک از مطالب اخیرم دربارهی معماری نیست! افلا یعقلون؟
کسی است که فکر کرد این «نظر»ها «حکم» است؛ فکر کرد مغروری هستم که همهجا حرفهایم را داد میزنم؛ و میخواهم خودنمایی کنم...
من که خودم را یک انسان خجالتی میبینم که بهزور اراده کرده تا نظرهایش را بلند بگوید تا با بازخورد دیگران آنها را اصلاح کند و رشد نماید...
نوروز امسال هم گذشت و در این دید و بازدیدهای خانوادگی همیشه یکی از موضوعات مورد بحث اوضاع نابسامان مملکت بود. اساسا طرح چنین مسالهای وجهههای جالب توجهی دارد:
اینکه میتوان از هر دری سخن گفت؛ چه تجربههای شخصی و کاری و چه از اخبار سیاسی و اقتصادی و بینالملل... بنابراین بعید است که این موضوع را مطرح کنید و طرف مقابل چیزی در چنته نداشته باشد!
جدا از خود سوژه، ما ایرانیها هم انسانهایی جالب توجهیم؛ تصمیماتمان ناگهانی است و احساسی عمل میکنیم؛ بسیار شده که تا چند روز پیش از انتخابات ندانیم که آیا قرار است اصلا رای بدهیم یا خیر؟! پیشبینی کردنمان سخت است و کمتر قابل تحلیل هستیم.
بنابراین بسیار پیش میآید که در این گفتوگوهای عیدانه به نحوی سخن بگوییم و در عمل کار دیگری کنیم؛ من که بشخصه ترجیح میدهم در این گفتوگوها، صرفا به کلیدواژهها و شدت احساساتی بودن افراد توجه کنم؛ چرا که الباقی صرفا سخن است و سخن باد هواست...
پیشبینی ما دشوار است؛ هم برای رهبران حکومتمان و هم برای معاندین خارج نشین! رهبرانمان که جنسشان از خود ماست و همانند ما به این بلبشو (اصطلاح دکتر خاقانی) عادت دارند و آن غربیها هم ابدا ما را درک نخواهند کرد. بنابراین بشخصه معتقدم نه برنامهی مدونی برای اعتلای فرهنگمان داریم و نه کسی برای تخریب فرهنگمان میکوشد.
در یکی از همین بازدیدهای خانوادگی یکی میگفت ایران همانند کشتیای است که در حال غرق شدن است؛ این حرفهایش مرا یاد گزارش سر مورتیمر دوراند (نشر نی) انداخت که اواخر دورهی قاجار گزارشی از وضعیت ایران را برای انگلیس مینویسد که بسیار هم خواندنی است؛ او هم اوضاع بسیار نابسامان ایران را وصف میکند که مرا به یاد همان کشتی قابل غرق شدن انداخت؛ بنظرم این کشتی غرق شدنی نیست؛ بلکه همیشه در حال غرق شدن است: البته بستگی دارد که غرق شدن را چه چیزی در نظر بگیریم:
از سوی دیگر بلبشوی ایرانی هرگز به عدم نظم و هرجومرج آنارشیزم هم نمیرسد و همچون مکتب آنارشی خواهان امحای دولت و نهاد حکومت نیست. ما قانون مینویسیم و در عین حال قانون را زیر پا میگذاریم: خلاصه و دریک کلام، بلبشو دنیای آنارشی است که درقالب و فرم نظم زندگی میکند و لانه کرده است.
قسمتی از معرفی کتاب بلبشوی دکتر سعید خاقانی
ما خودمان را نمیشناسیم و دربارهی خودمان فکر نمیکنیم؛ جوری دربارهی خودمان سخن میرانیم و جور دیگری عمل میکنیم؛ فکر کنم دارم حرفهای دکتر خاقانی رو تکرار میکنم! متن کامل معرفی کتاب را میتوانید بخوانید...
تا جایی که تا پیش از انجمن یادم میآید همیشه یک ساختارشکن دو آتشه بودهام و اگر چیزی با نظام ارزشی (یا سوادهای علمی یا بینش سیاسی یا مذهب) من متضاد بود، به عنوان یک مخالف فریاد میزدم تا وضعیت را تغییر دهم و انسانها را نجات دهم! آن روزها دور نیستند که در گروه تلگرامی خانوادگیمان به خاطر مسائل کذب با دختر عمویم دعوایم شد؛ یا با هنرجویان و همکلاسیهایم در کلاس تذهیب سر ذات هنرهای سنتی به جدل افتادم؛ یا به خاطر نوع برخورد دانشجویان در گروه دورهی ورودی دانشجوییمان لیو دادم؛ یا در گروه با فعالیتهای داوطلبانه بهشدت با رویه برخورد کردم؛ یا در اینستاگرام صدها کامنت علیه تفکرات مخالفم مینوشتم...
آن روزها دور نیست که من یک مخالف دو آتشه بودم!
پدرم بر رفتارهایم نظارت داشت و نگران بود؛
مرا به آببودن توصیه کرد
تا همچون آب خیلی آرام راه خویش را پیدا کنم
و یا اگر به مانعی برخوردم، صبر پیشه کنم
تا به نرمی صخرهها را بسایم
و یا مسیری دیگر بیابم
بهعبارتی یاد گرفتم که به نرمی و در حد توان خویش به دنبال تغییر در ساختارها باشم.
اما بحث بدینجا ختم نشد و مسئولیتی هرچند کوچک و اجرایی در زندگی دانشجویی، به من محول شدهبود:
حالا باید جدا از تمام حرفها خودم ساختارهایی بنا میکردم! نمیدانید چقدر شیرین است که انسان خودش یک سری برنامه ترتیب دهد... اما باید اشاره کنم که مرا همان فریدهای دوآتشهها پیر کردند... چرا که تمام حقیقت را نمیدانستند و هر چه جهلشان بیشتر بود بلندتر فریاد زدند...
اخوی، آبجی، با استفادهی واژهی پیچاندن بجای دزدی چیزی تغییر نمیکنه. شما همچنان دزد هستی! کسی که چیزی را میپیچاند هم ارز با کسی است که سرقت میکند!
وقتی بلندگوهایت بزرگ و عقلت کوچک باشد، رویکرد «حمایت و مصادره» را پی می گیری. یکی از رویکردهای کلیدی اصول گرایان که سعی می کنند در جهت منافعشان هر چه و هر کسی را مصادره نمایند. فقط یادمان باشد مظلوم کشی نکنیم و فریب رسانه را نخوریم.
مصادیق:
- حاتمیکیا
- مسابقهی فوتبال بین ایران و کره که در روز عاشورا افتاد و منی که در استادیوم بودم دیدم حرکت مذهبی مردم در رسانهی ملی در حال مصادره شدن بود.
- ... بسیارند. قطعا شما هم فکر کنید یادتان میآید!
نازک آرای تن ساق گلی
که به جانش کشتم
و به جان دادمش آب
ای دریغا به برم می شکند
دست ها می سایم
یک پدربزرگ خوب کسیه که پیش از مرگش ثروتش رو تقسیم کنه.
یک پادشاه خوب کسیه که پیش از پایان حکومتش، قدرت رو تقسیم کنه
و شاهزادهها رو برای حکومت کردن آموزش بده
برای یک پادشاه خوب، دستاوردهای حکومت شاهزادهها شیرین تر از حکومت خودشه
درست مثل شیرینی احساس یک مادربزرگ پیر از ثمرهی درختی که کاشته
مادربزرگی که زیاد یاد مرگ میافته...