وبلاگ نویسی، الانش خیلی قشنگ تر از ۱۰ سال پیشه. دست همون موقعی که رونق داشت رو می گم. وقتی که همه به خاطر مد و دوست یابی متنای عاشقانه می نوشتن.
خدا رو شکر این قشر فعلا در جبهه های دیگری چون اینستاگرام مشغول مخ زنی هستن و دنبال عکسای قشنگن! از متن رسیدن به تصویر. بعدی چی باشه خدا می دونه. فرصت رو مغتنم می شمارم و برای همون 3-4 دنبال کننده ای که برام از یک دنیا با ارزش تر هستند، می نویسم.
وبلاگ الانش قشنگه. چون یک پرده ی محرمیت روش کشیده شده و خیلیا سمتش نمیان. برای بقیه هست. ولی نه هر بقیه ای!
هر کسی از یک راهی برای ادامه ی مسیرش انرژی می گیره. من این رو از مردم می گیرم. از سادگیشون. از این که توی ساختاری پیچیده و فاسد غرق می شن و مجبورن نقش بازی کنن. مجبورن کثیف باشن. ولی نیستن...
من این انرژی رو از بچه های توی پارک محله مون می گیرم. همونایی بلند و بی پیرایه بازی می کنن. از همون زوجای جوونی که دغدغه ای ندارن و فقط دنبال عشق بازی های آبکی هستن. از دانشجوهای بهترین دانشگاه ایران سر کلاسایی که همیشه دارن چرت می زنن یا اصلا دغدغه شون درس خوندن نیست. خیلی دلم می سوزه و این بهم انگیزه می ده.
یک نیمه شب نامه ی صادقانه
اگه قرار باشه روشن فکری جایی جزو رسومات باشه و تقلیدی باشه به خدا از سنت تقلیدی بدتره. ترجیح می دم این جا سردار جعفری بشم!
#هنرـهایـزیبا
ایشالا به زودی با انتشار یک مجله ی خوشگل با گرافیک ناز و گوگولی در انجمن علمی همراه کتاب خانه های لوکس شما خواهیم بود!
انتشار مجله دو هدف برایم داشته:
یک، سال اول دانشگاه برایم هدف بود و این احمقانه ترین هدف اجرایی ام بوده.
دو، وقتی که به انجمن علمی راه یافته و پس از سر و کله زدن با ایده های عملی و سازنده و به بن بست رسیدن در این دانشگاه پیر و فرتوت برای ادای دین خود به احمقانه ترین راهی که می دانم هم چنگ بزنم!
یکی از دیگر تاثیرات شبکه های اجتماعی خصوصا اینستاگرام، از بین بردن دوری و دوستیه: یک آپشن بسیار جالب در روابط قدیمی.
یک عده ای که دوستمونن ولی نه اون قدرا! اساسا این که تمام دوستان در یک سطح تعریف بشن فاجعه است!
خدا رحمت این شعرا بکنه:
دلم گرفته از این روزها، دلم تنگ است
میـان ما و رسیدن، هـزار فرسنگ است
وای بر توهم رسیدن در این روزگار