در جامعهی بلبشو قانون، بند، مجوز، شورا، رییس، مدیر و در کل بوروکراسی اداری چیزی جز وسیلهی ارعاب نیست! یعنی نگاه پیشزمینهی مردم به این مقوله چنین است. برای مثال، شاید شما هم رانندگانی را در جادهها دیده باشید که برای جلوگیری از جریمه شدن شما و خبر دادن از حضور پلیس چراغ میزنند.
ما معنای قانون را نمیدانیم و از قانون سر در نمیآوریم.
بارها شده که قوانین و آییننامهها را به اشتراک گذاشتهام و دریغ از یک نفر که حتی شاید آن را باز کرده باشد. بدین صورت قانون یا وسیلهی سوء استفاده و بندبازی میشود و یا انسانها را خطکشی میکند و یا در بیشترین حالت متقلب و رشوهگیر بار میآورد.
حالا که کمکم اسبابم را جمع میکنم تا از انجمن کنارهگیری کنم و جایم را به جوانتر ها بدهم، امروز داشتم به تجربیاتی فکر میکردم که باید به آنها بیاموزم.