معمار بیست

پاره نوشته‌های یک دانشجو

۵۶ مطلب با موضوع «درس آموخته» ثبت شده است

انجمن‌طور: پیچیده‌ترین تجربه

در جامعه‌ی بلبشو قانون، بند، مجوز، شورا، رییس، مدیر و در کل بوروکراسی اداری چیزی جز وسیله‌ی ارعاب نیست! یعنی نگاه پیش‌زمینه‌ی مردم به این مقوله چنین است. برای مثال، شاید شما هم رانندگانی را در جاده‌ها دیده باشید که برای جلوگیری از جریمه شدن شما و خبر دادن از حضور پلیس چراغ می‌زنند.

ما معنای قانون را نمی‌دانیم و از قانون سر در نمی‌آوریم.

بار‌ها شده که قوانین و آیین‌نامه‌ها را به اشتراک گذاشته‌ام و دریغ از یک نفر که حتی شاید آن را باز کرده باشد. بدین صورت قانون یا وسیله‌ی سوء استفاده و بندبازی می‌شود و یا انسان‌ها را خط‌کشی می‌کند و یا در بیش‌ترین حالت متقلب و رشوه‌گیر بار می‌آورد.


حالا که کم‌کم اسبابم را جمع می‌کنم تا از انجمن کناره‌گیری کنم و جایم را به‌ جوان‌تر ها بدهم، امروز داشتم به تجربیاتی فکر می‌کردم که باید به آن‌ها بیاموزم.
خیلی زود متوجه شدم که پیچیده‌ترین انتقال تجربه، این است که از کدام راه و در کدام شرایط با کدام روش مجوز‌های لازم را اخذ کنند.
۰ نظر

انجمن‌طور: از حرف‌های ممنوعه: دموکراسی، جاده هموار شیرین‌زبان‌ها

دموکراسی هم دارای خلقیات عجیبی است که در صورت شناخت جوانب آن، بسته به نگاه مخاطب یا در دسته‌ی آدم‌های سیّاس قرار می‌گیرید و یا کلّاش! مثال می‌زنم:

بارها شد که من نظری داشتم که جمع هفت نفره‌‌ی شورای مرکزی مخالف یا متفاوت نظر می‌داد. گاه من درست می‌گفتم و گاه جمع. درستی یا نادرستی این را گذر زمان خودبه‌خود عیان می‌کرد. در شرایطی که نظر جمع مخالف من بود، تمام تلاشم را می‌کردم که همه را توجیه و قانع کنم، ادله بیاورم، پرگویی کنم و در بسیاری از شرایط در انتها می‌توانستم آراء را برگردانم. حالا بگویید: من سیاسم یا کلاش؟ نقطه‌ی مقابل من ماهان بود که نظراتش را می‌داد؛ اما خیلی تلاش زیادی نمی‌کرد که نظر دیگران را تغییر دهد. او از سیاستی پیروی می‌کرد که من زیر بارش نمی‌روم: «بگذار خود جمع تصمیم بگیره، هر چه لیاقتش باشه نصیبش می‌شه...» بین خودمان. آیا ماهان از من دموکراتیک‌تر برخورد نمی‌کرد؟ پس چرا جواب نمی‌گرفت؟ ماهان هم خیلی وقت‌ها درست گفت. اما مثل من آراء را تغییر نداد. ماهان به اتوپیای دموکرات‌ها نزدیک‌تر بود...
واقعا این رای‌گیری‌ها چه کمکی کرده تا بهتر تصمیم بگیریم؟
خیلی سر انگشتی دموکراسی فرصت منطقی اندیشیدن و گفت‌وگو برقرار کردن را بالا می‌برد. اما هر‌دوی این‌ها می‌توانند آلوده‌ی به دروغ و عوام‌فریبی شوند و این شرایط را خطرناک‌ می‌کند. به همین خاطر هرچه دایره‌ی یک جمع بزرگ‌تر شود، فرصت پاسخ گرفتن از دموکراسی ضعیف‌تر می‌شود و در این صورت دموکراسی جاده‌ی همواری برای شیرین‌زبان‌ها می‌شود.
فکر کنم تا همین‌جا هم حرف ممنوعه زیاد زدم.
بس است!
۰ نظر

انجمن‌طور: یک معاون دانشگاه تهران!

یه بابایی می‌شناسم معاون دانشگاه هست...

نه دانشکده‌ها...

نه پردیس‌ها...

دانشگاه!

هر سوال ریز و فنی راجع به مسائل زیر مجموعه اش داشته باشیم رو خودش توی تلگرام جواب می‌ده.


خب این‌جور انسان‌ها رو باید کشت و بعد عزل کرد! یعنی حتی چون عزل شدن چند روز وقت ‌می‌بره باید زودتر اقدام کرد...

پ.ن: بعضی آدم‌ها با راهی که برای زندگیشون انتخاب کرده‌اند، خودشون برای خودشون روی زمین جهنم درست می‌کنند!

۱ نظر

انجمن‌طور: فروغی، الگوی ذوفنون

«سیر حکمت در اروپا»ی فروغی را می‌توان یکی از ابواب ورود به فلسفه‌ی غرب دانست و به همت این نویسنده آثار بسیاری مدون، ترجمه یا تصحیح گردید. اما آن‌چه که فروغی را به شخصیتی ویژه تعالی می‌دهد توان اجرایی و مدیریتی او در مناصب حکومتی است. فروغی به معنای واقعی از آن شخصیت‌هایی است که ایران محتاج آن‌هاست. ایران، متفکر بسیار دارد و همچنین آدم‌هایی که کار بلدند و متفکر نیستند. اما جمع کردن اضداد کار هرکسی نیست.

۰ نظر

انجمن‌طور: عادت‌های زشت پیرمرد‌های ترسویی که اتفاقا رئیسند!

اتفاقا این جوان در تصویر در انتها بهترین پیشنهاد را می‌دهد. باید در کنار مدیر قبلی نشست و آموخت تا از صفر شروع نکرد. می‌دانید چرا نمی‌پذیرند؟

- شاید دیکتاتورند و دیکتاتور چشم دیدن کسی را ندارد تا نظر دهد.

- شاید فساد دارند و بالطبع نگران فاش شدن فساد‌ها هستند.

- شاید ترس پیری آن‌ها را فرا گرفته تا آب از آب تکان نخورد و اسیر عادت‌های همیشگی زندگی خسته‌‌کننده‌ شده‌اند.

- شاید بدبین اند و زندگی آن‌قدر طعم‌های تلخ به آن‌ها چشانده که دیگر چیزی برایشان قابل اعتماد نیست.

-...


فقط ای‌کاش خودشان را به خاطر بیاورند و خدا را قاضی کنند و جوانی‌های خودشان را به‌یاد آورند...
۰ نظر

انجمن‌طور: حداقل جوان‌گرایی کنید تا آرمان‌هایتان ادامه یابد!

توی انجمن علمی زپرتو و کوچولومون که کل دوره‌اش ۱.۵ سال هست فهمیدیم که برای استمرار ایده‌ها و اندیشه‌هاش باید از ۳ ماه مونده به انتهای دوره‌اش جوون گرایی کنیم. بعنوان یک پیرمرد در اون منصبم باید بگم که جوون گرایی اتفاقا خیییییلی هم شیرینه. این که ببینی یه عده دارن مسیری که تو قبلا تجربه کردی رو طی می‌کنن و اتفاقا بهتر و با ایده‌های نو ادامه‌اش می‌دهند.


آی پیرمرد‌ها بلند شوید! یا با زور بلندتان می‌کنند و اگر گردن‌کلفت‌ باشید، عزرائیل به‌حسابتان رسد...
۰ نظر

(۲) شکوایه‌های پدربزرگ خوب؟

نازک آرای تن ساق گلی

که به جانش کشتم

و به جان دادمش آب

ای دریغا به برم می شکند

دست ها می سایم

۰ نظر

(۱) پدربزرگ خوب

یک پدربزرگ خوب کسیه که پیش از مرگش ثروتش رو تقسیم کنه.

یک پادشاه خوب کسیه که پیش از پایان حکومتش، قدرت رو تقسیم کنه

و شاهزاده‌ها رو برای حکومت کردن آموزش بده

برای یک پادشاه خوب، دستاورد‌های حکومت‌ شاهزاده‌ها شیرین تر از حکومت خودشه

درست مثل شیرینی احساس یک مادربزرگ پیر از ثمره‌ی درختی که کاشته

مادربزرگی که زیاد یاد مرگ می‌افته...

۰ نظر

انجمن‌طور: بادکنکی که باد می‌شود و نمی‌ترکد...

والله آن‌قدر اسم دانشگاهمان بزرگ است که گاه در ارتباط با دیگر انجمن ها شرمنده می‌شوم.

آخر چرا باید این‌چنین باشد؟

چرا باید اتحادیه‌ی انجمن های علمی معماری کل ایران، وقتی که یک دبیر نالایق از دانشگاه تهران را می‌بیند به او رای دهد و وی را در شورای مرکزی عضو کند؟ 

و بعد یک سال جور این اشتباه را بکشد، در حالی که آن شخص اسمی بزرگ تر از پیش را حمل کند و در میدان خودستایی بتازد؟

تا این چنین شود، اسم‌ها بزرگ و بزرگ تر، سوادها کم تر و افراد منفعل تر خواهند شد.

این را هم کنار باقی مشکلات فرهنگی‌مان بگذارید...


جالب بود. باری با دبیران و اعضای مجموعه‌ی از دانشگاه های دولتی و غیر دولتی معماری شهر جلسه داشتیم. بعد از چند روز فرصت صحبت با دبیر انجمن بهشتی داشتم و ایشان رفتار عادی ما را حمل به تواضع می‌دانست...
وای به روزی که بگندد نمک...
۰ نظر

انجمن‌طور: مقوله مدیریت خانم‌ها

مشکلی با این مساله ندارم. اما یکی از نکات جالب این بود که در دوره‌ی پیشن انجمن ۷ عضو مرکزی پسر بودند. و در این دوره ۴ پسر و ۳ دختر.(قرار بود 5 به ۲ باشیم که خداراشکر نشد.) اما جالب آن جاست که نسبت پسر به دختر در شورای عمومی انجمن بیش از1 به 3 است. اما چرا وقتی که بحث انتخابات و مدیریت این شورا و انجمن پیش می‌آید خانم‌ها کم‌تر پیش‌قدم می‌شوند؟ آیا دخترها مدیریت را دوست ندارند آن قدری که پسرها دوست دارند؟ آیا پسرها تشنه‌ی قدرتند؟ آیا اقتضاء طبیعی است؟ آیا کم‌بینی زنان جامعه‌ی ماست؟ چرا که اگر صرفا بحث شایسته سالاری بود، مطمئنا سهم دخترها از شورای مرکزی باید بیش تر از این می‌شد.

بحث جالب‌تر این که حال با این مقوله خارجی ها با ما چه می‌کنند؟ می‌گذارند به حساب حکومت و معذالک... درست که کل مجمع تشخیص مصلحت این نظام مرد هستند! اما حقیقتا من این مساله را در دانشگاه تهران و در بافت انجمنی که هیچگونه فشاری بر اعضای آن نیست کاملا درک کرده‌ام. بنابراین حق بدهید که مساله در بعد کلان هم ابتدا فرهنگی است تا سیاسی.

اگر این را بپذیریم راه حلمان به جای فحش دادن به حکومت یا تحریم خارج‌یها اصلاح فرهنگی می‌شود. و فاصله‌ی این دو رویکرد هم گویی آن‌قدری است: که میان ماه من تا ماه گردون- تفاوت از زمین تا آسمان است

رویکردی که من دنبال می‌کنم این است که سعی کنیم به اعضای فعال بدون نگاه جنسیتی تریبون بدهیم تا از این طریق اعتماد به نفس بگیرند. این چنین شاید اگر بخاطر پیش نگاه‌های فرهنگی و اجتماعی، از قضا دختر بودند اعتماد به نفس بیش‌تری کسب کنند و موانع ذهنی خویش را بشکنند...

۱ نظر