بارها شد که من نظری داشتم که جمع هفت نفرهی شورای مرکزی مخالف یا متفاوت نظر میداد. گاه من درست میگفتم و گاه جمع. درستی یا نادرستی این را گذر زمان خودبهخود عیان میکرد. در شرایطی که نظر جمع مخالف من بود، تمام تلاشم را میکردم که همه را توجیه و قانع کنم، ادله بیاورم، پرگویی کنم و در بسیاری از شرایط در انتها میتوانستم آراء را برگردانم. حالا بگویید: من سیاسم یا کلاش؟ نقطهی مقابل من ماهان بود که نظراتش را میداد؛ اما خیلی تلاش زیادی نمیکرد که نظر دیگران را تغییر دهد. او از سیاستی پیروی میکرد که من زیر بارش نمیروم: «بگذار خود جمع تصمیم بگیره، هر چه لیاقتش باشه نصیبش میشه...» بین خودمان. آیا ماهان از من دموکراتیکتر برخورد نمیکرد؟ پس چرا جواب نمیگرفت؟ ماهان هم خیلی وقتها درست گفت. اما مثل من آراء را تغییر نداد. ماهان به اتوپیای دموکراتها نزدیکتر بود...
واقعا این رایگیریها چه کمکی کرده تا بهتر تصمیم بگیریم؟
خیلی سر انگشتی دموکراسی فرصت منطقی اندیشیدن و گفتوگو برقرار کردن را بالا میبرد. اما هردوی اینها میتوانند آلودهی به دروغ و عوامفریبی شوند و این شرایط را خطرناک میکند. به همین خاطر هرچه دایرهی یک جمع بزرگتر شود، فرصت پاسخ گرفتن از دموکراسی ضعیفتر میشود و در این صورت دموکراسی جادهی همواری برای شیرینزبانها میشود.
فکر کنم تا همینجا هم حرف ممنوعه زیاد زدم.
بس است!