قائم مقام دانشگاه علوم پزشکی همدان:
خروج ۱۸۰ هزار نفر از دانشآموختگان کشور در سال ۱۳۹۴ و مهاجرت به دیگر کشورها از جمله کانادا برابر است با مجموع درآمد نفت که فاجعهای برای کشور است. /ایسنا
به آمار احترام بگذاریم...
فکر می کنم سنتی ای هستم که از پوچی می نویسم.
چون به دنبال راه رهایی خلقم و از راه سخن میگویم. دلنوشتههایم بوی سنتهای دلانگیز میدهد و عقلم مطیع تفکرات جهان امروزی است.
شاید هم حقیقت این چنین باشد که پوچ گرایی هستم که با سنتها عکس یادگار میگیرد.
احتمالا بتوان من را نوعی ریا نامید.
اما ریا هم نیست که ریا از تعقل ناشی می شود.
ما، آن قدر احمقیم ک باهر چیزی عکس یادگاری می گیریم...
من دیگر فکر نمیکنم...
اصلا نمیتوانم فکر کنم.
چگونه میشود فکر کرد وقتی راهی نیست؟
یا شاید هم باید فکر کرد تا راهی نباشد؟
به شدت مغشوشم
ولی این هم عادی است
و این است حال من
دیگران را توجیه میکنی
و از توجیه خودت عاجزی
میتوانی از دنیای پوچ امروز بگویی
و خود آرزوی وصال یار داری؟
پای در سنتها داری و در جستو جوی حقیقت جهان امروز؟
-
یکی از دوستانم به من گیر داده بود که هدف غایی انسان از خلقت چیه و مگه می شه آدمی در پی اش نباشه. می خواستم ناراحتش نکنم... ولی واقعا میشه. .
دوستم به دنبال این بود که در این دوران پر تلاطم راهی رو برای جهانیان باز کنه و جامعه رو از ضلالت نجات بده. متوجه نمی شد پاسخم رو... برادرم، وقتی کم کم فکر کردن رو فراموش کنیم چی؟
گیرم شما بهترین چیز رو داشته باشی. من که ترجیح می دم توی انباری قایمش کنم تا این که به مردم نشون بدم و باهاش عکس یادگاری بگیرن.
دوستم متوجه نبود که این دوره زمونه مردم از هر چیزی خوششون میاد. به شرطی که خوش عکس باشه. چه یک جعبه ی با کلاس سیگار باشه و یا پلاسکوی درحال فروریختن... دوستم متوجه نبود که این دوره زمونه مردم قبا رو با کلاه شاپو و شلوار لی هم می تونن بپوشن تا لایک بیش تری بگیرن. دوستم متوجه نبود که اگه اون حقیقتا رو وارد این دریا کنیم، اونا هم میان و یه تیکه از این بازی می شن.
می شه قصه ی مولانا و مدونا دیگه! بانو از اشعار مولانا استفاده کرد. ولی برای چی؟
آخر از همه جا داره یادی کنم از خوبیای اینستا که در طول سه چهار سال به طرز معجزه آسایی سواد تصویری مردم رو بالا برده! ایشالا مردم چشمشون کم کم عادت می کنه که چیزای بد رو نبینن. خدا رو چه دیدید؟ شاید اون قدر قضیه جدی شه که توی خونه های زشتی که می سازیم هم نیان. به شرطی که تا اون موقع فکر کردن رو فراموش نکرده باشن!
الحمدلله کمتر فضای روشنفکرانه را دیدهام و با ادا و اطوار مردم مشکلی ندارم.
ولی همچنان با این مساله مشکل دارم که تفکر ارزشی چرا در ایران قدرت داشته و چه باید کرد؟
آیا نخبگان اساسا به وجود آورندهی سنتها و این تفکر بوده اند؟ (توهم توطئه وار)
یا راهی جز ادامهی سنتها نیافتند و آب شدند تا به آرامی درستش کنند؟؟
حالا مسالهام با این قدیمیهای ارزشی حل شده و با هم نسلانی روبرو ام که به هیچ صراطی مستقیم نیستند و در هیچ بندی نیستند که بتوانم آن بند را بکشم و به راه راست هدایتشان کنم. باید بیشتر دربارهشان فکر کنم...
درست که خیر همان زیبایی نیست، ولی انفعال هم با روشنفکری فاصله دارد!
اگر ریشههای انفعال جهل یا همرنگ شدن باشد چه؟
روشنفکری پدیدهای کاملا عاقلانه و خودآگاه است.