اونقدر جا افتاده که فاسد شده: خلاصهای از مشکلات سازمانی ما
پاسخ شیرین دکتر چمران بهکنار. نکتهی قابل توجه و ظریف قصه اینه که چگونه چنین مناظرهای شکل گرفته و اصلا چطور استقبال میشده؟؟ شاید برای دورهی ما و من متولد دهه ۷۰ چنین بحثها و گفتوگوهایی فقط در کتابهای حفظی دین و زندگی و اجتماعیِ منجمدِ آموزش پرورش پیدا شود. چرا که من در عصری متولد شدهام که شعارزدگی در تمام شبکهها و صدا و سیما و انتخابات و هر رسانهای دریافت میشود. مسلما اوایل انقلاب اینچنین نبوده. مردمی تشنه به آرمانهای اسلامی و اخلاقی واقعا در تلاش بودند تا حقایق را دریابند. امروزه کلمات بیارزش شده؛ دقیقا همانطور که در دوران پسا هیتلر آلمان بهچنین روز افتادهبود:
بعد از هیتلر همه ی آلمان درک کردند که او چه بلایی بر سر کشور و زیربناهای آن آورده است...
اما یک چیز نابودشده هم بود که فقط ما روشنفکران آن را می فهمیدیم و آن خیانت هیتلر به "کلمات" بود.
خیلی از کلمات شریف دیگر معانی خودشان را از دست داده بودند،
پوچ شده بودند،
مسخره شده بودند،
عوض شده بودند، اشغال شده بودند.
کلماتی مانند :
" آزادی
" آگاهی
" پیشرفت
" عدالت!
هاینریش بل
مدت تالیف پست: 200 دقیقه / مدت مطالعه: 10 دقیقه
داشتم واسه خودم آهنگ رپ گوش میدادم که یهو یکی برگشت گفت کلا شما هایی که اینجور آهنگا رو گوش می دید ساده اید! البته رپی رو میگفت که جنبهی اجتماعی داره...
من حرفش رو ادامه می دم:
بله سادهایم. ساده فکر میکنیم. چون همچنان برای اصلاح میکوشیم! اساسا ما در این دوره زمانهی انفعال ساده تلقی میشیم. چون همچنان بفکر حرکت هستیم. حرکت در دنیای امروزی معنایی نداره؛ بجز اینکه به سود شخصی منتهی بشه. جدا از ما رپ دوستها، میتونم بچههای سیاسیا رو نام ببرم که برای اصلاح جامعه سعی میکنن از احزابشون حمایت کنن و یه نیمچه ایدئولوژی برای خودشون دست و پا کردند. جدا از اینا، بچه مذهبیا رو میتونم نام ببرم که همچنان در این دوره زمونه برای یک چیز ماورائی حاضرن قیمت یا سختیای رو به جون و دل بپذیرند. متاسفانه پیچیدگی -در این دوره و با معنای جدیدی که گرفته- خیلی ساده شده. مشکل اینجاست!
من سادهام و بهچنین سادگیای افتخار میکنم!
چالشی که پایش به دنیای معصوم بلاگ دات آی آر باز شد!
بحث این است که یک ارزش جدید به اسم «زیاد بودن تعداد دنبالکنندگان» متولد میشود. تغییر در ارزشها یا تولد یک ارزش جدید قطعا تغییر در عملکرد نویسندگان را بدنبال دارد. من شرکت بیان را متهم نمیکنم. اما از نویسندگان محترم عاجزانه تقاضا دارم که سوء رفتارهایی که در اینستاگرام شاهدش هستیم در دنیای معصوم و نوشتاری بلاگ تکرار نشود. اگر قلمتان را نپسندم، از من به هیچ وجه انتظار فالو بک نداشته باشید!
یک قاعدهی محکم تاریخی وجود دارد که میگوید آنچه هنگام بازنگری تاریخ اجتناب ناپذیر مینماید در زمان خودش به هیچوجه واضح و بدیهی نبودهاست... تاریخ، برخلاف فیزیک یا اقتصاد، وسیلهی پیشبینی درست حوادث نیست. تاریخ را نه به این دلیل که بتوانیم آینده را پیشبینی کنیم بلکه برای این میخوانیم که افق دیدمان را گسترش دهیم و درک کنیم که وضعیت کنونی ما نه طبیعی است و نه اجتنابپذیر، و در نتیجه امکانات بسیار بیشتری از از آنچه تصور میکنیم در خود داریم.
یوال نوح هراری - کتاب «انسان خردمند، تاریخ مختصر بشر» - ترجمه نیک گرگین
اگر فردی مسیحی بخواهد مسلمانی را درک کند که به مسجد میرود، نباید بهدنبال مجموعه ارزشهای بیعیب و دستنخوردهای بگردد که هر مسلمانی گرامیشان میدارد، بلکه باید در جستجوی نقاط ضد و نقیض فرهنگ اسلامی باشد، یعنی آن فضاهایی که احکام با هم در ستیزند و معیارها در کشمکش. مسلمان را درست در نقطه تلاقی میان دو امر واجب بهتر میتوان درک کرد.
یوال نوح هراری - کتاب «انسان خردمند، تاریخ مختصر بشر» - ترجمه نیک گرگین
یَا عِمَادَ مَنْ لا عِمَادَ لَهُ یَا سَنَدَ مَنْ لا سَنَدَ لَهُ یَا ذُخْرَ مَنْ لا ذُخْرَ لَهُ یَا حِرْزَ مَنْ لا حِرْزَ لَهُ یَا غِیَاثَ مَنْ لا غِیَاثَ لَهُ یَا فَخْرَ مَنْ لا فَخْرَ لَهُ یَا عِزَّ مَنْ لا عِزَّ لَهُ یَا مُعِینَ مَنْ لا مُعِینَ لَهُ یَا أَنِیسَ مَنْ لا أَنِیسَ لَهُ یَا أَمَانَ مَنْ لا أَمَانَ لَهُ
اى پشتیبان کسى که پشتیبان ندارد اى پشتوانه آن کس که پشتوانه ندارد اى ذخیره آن کس که ذخیره ندارد اى پناه آن کس که پناهى ندارد اى فریادرس آنکس که فریادرس ندارد اى افتخار آن کس که مایه افتخارى ندارد اى عزت آنکس که عزتى ندارد اى کمک آنکس که کمکى ندارد اى همدم آنکس که همدمى ندارد اى امان بخش آنکس که امانى ندارد
وقتی سیرهی عملی درست باشه...
یک روحانی منبری که احتمالا بیشترین زمانش صرف این میشه که چه چیزی رو چجوری پای منبرش بگه و بیشتر فکر و ذکرش منبرش میشه، اصل رو نباید فراموش نکنه.
اشتباه نکنم، شب هشتم محرم بود که آسد حسن آقامیری داشت توی یک هیئت خیابونی سخنرانی میکرد و جمعیت زیادی نشسته بودند. پاسی از شب گذشته بود و یک زن سرش رو از پنجرهی خانه بیرون آورد و نسبت به صدای بلند سخنرانی اعتراض کرد. آقامیری به یک ببخشید بسنده کرد و منبر پر آبوتابش رو نیمهکاره رها کرد.
آنقدر بزرگی که بهمناسبت سالروز شهادتت بجز یک تسلیت ساده نمیتوانم چیزی بگویم...
یا علی