امروز یکی از دوستان چندسال بالاییام که اتفاقا نظرش برایم صائب بود، پس از این دورهی طولانی از من تشکر کرد و خسته نباشیدی گفت که خستگی را از جانم رهاند. البته که آدم احساسی هستم و شاید هر انسانی هم از تقدیر بدش نیاید. اما مهمتر از تقدیر، این است که به راهی که طی کردهای مهر تایید بزنند! راه من یا بقول سورنا(خواننده هیپهاپ) نگار من بالغ شده و افرادی به آن افتخار میکنند!
دیدن موفقیت فرزندت از موفقیت خودت شیرینتر است.
چشمههای خشکشدهی این وبلاگ و تفکراتم دوباره جوشش گرفته و انرژیای که برای مدتها صرف کارهای اجرایی انجمن علمی میکردم بازهم به تئوریها معطوف خواهد شد. بسیار خوشحالم که بعنوان یک دانشجوی ۲۲ ساله تجربیات بسیاری اندوختم و حالا بسیار خوشحالم که میتوانم از این کارهای اجرایی فاصله بگیرم و دوباره در تئوریها غرق شوم؛ دوباره به لاک خودم فرو روم و به تقویت فردی خویش همت گمارم. اما میدانم که با تمام مشقتهای فعالیتهای اجرایی، موجودی نیستم که به چاردیواری و لاک خودم اکتفا کنم و شاید در سالهای آینده و درگیر این گونه فعالیتهای اجرایی شوم. آنچه که الان اهمیت دارد،این که در این فرصت تنفس میانی، حداکثر تلاش خود را برای تحصیل و جمع آوری و پردازش اطلاعات و تئوریها داشتهباشم و خیلی قویتر از الان دوباره قدم به فعالیتهای «واقعی» بگذارم!
دیروز هم یکی به من گفت که من تفکرات یک آدم دهه شصتی را دارم تا یک دهه هفتادی! نمیدانم! گفته دیگر... هرچند اساسا این پدیدهای مرسوم است. بنظرم این مساله چندان مهم نیست و مهمتر آن است که به آن چه که میخواهیم برسیم. گاندی جملهای دارد که پدر بشدت به آن علاقهمند است:
!Be the change you want to see in the world
تغییری باش که میخواهی در دنیا ببینی!
من دنیای فعلی و زمانهاش را تغییر خواهم داد تا به آنچه که باید ببینم شبیهتر شود!
شما را به دیدن ویدئوی «نظم نوین جهانی» اثر کنی آغکانا دعوت میکنم:
اگر قرار باشد در اهمیت چیزی بنویسم، از «ساختارهای اجتماعی» مینویسم.
اگر قرار باشد صفتی از انسان را ستایش کنم، قطعا «مسئولیتپذیری» را میستایم.