معمار بیست

پاره نوشته‌های یک دانشجو

علت

گاه فکر می‌کنم که به یک خاطر زندگی می‌کنم
و آن هم اعتقادم است که هر انسان خیلی عادی ای هم
می‌تواند جهان را تغییر دهد

۰ نظر

وقتی که ضابطه ای وجود نداره

امروز از یکی از مسولین شهرداری -که به نوعی کارفرمایم است- خواستم تا ضوابطشان را در اختیارم بگذارند تا از آن عدول نکنم.

ایشان فرمود: ما که نمی تونیم خودمون رو ببریم توی کمیسیون ماده صد و جریمه کنیم! می تونیم؟! شهرداری داره کار رو می‌سازه... واسه خودش می‌سازه دیگه... ضابطه ای وجود نداره... 


۰ نظر

نهمین ترم و نهمین تغییر

دیگر آن قدر پیر شده‌ام که بخواهم قصه‌ی دانشگاهم را بگویم.

در یک جمله بگویم: دانشگاه برایم بستر خودآگاهی، تغییر و رشد بود.

در دانشگاه بود که فهمیدم پیش‌تر که بوده‌ام و چه می‌خواهم باشم.

خیلی‌ها بخاطر جایگاه، محیط یا سنشان به خودشان جرئت تغییر را نمی‌دهند؛ ولی دانشگاه برای من جایی بود که از «فرید مصلح» دبیرستانی کنده شدم؛ شاید کمی عجیب باشد؛ ولی ناراحت نبودم که هیچ‌یک از دوستان دبیرستانی‌ام در پردیس‌هنرهای زیبا قبول نشده؛ خیلی راحت‌تر می‌توانستم خودم را از نوبسازم. اما باز اکتفا نکردم. هر ترم تغییر کردم. هر سال، آن‌قدر عوض می‌شدم که باید خودم را بازتعریف می‌کردم. تغییر برای من رشد بود و ثبات یعنی مرگ!

حالا خوشحالم از این که چهارسال خودم را کشتم و زنده کردم. دیروز برایم سوالی پیش آمده بود که اگر کسی پرسید تو همان فرید مصلحی هستی که ترم دوم دیدمت؟

دو جور می‌توانم جوابش دهم:

- نه! من دیگر هیچ شباهتی به او ندارم.

- آری! ولی او فرید مصلح ۱۹ ساله بود و من حالا فرید مصلح ۲۳ ساله ام.

فکر کنم دومی مسئولانه‌تر است. بعلاوه شاید از نگاه دیگران تفاوت‌هایم خیلی مشهود نباشد...

۰ نظر

۷۵ درصد مردم جهان تنها هستند!

مطلب پیش رو در پایگاه تحلیلی خبری خرداد با همین عنوان منتشر شده:


خرداد: «مردم باید این را متوجه باشند که تنهایی یک مشکل شایع است. یک مشکل جدی است. تنهایی غم‌انگیز است، هیچکس با این موضوع مخالف نیست اما بیش از آن چه برخی فکر می‌کنند، تحت اختیار خودمان است.» به گزارش خرداد، فرادید نوشت: «شاید روند تنهایی فزایندۀ تنهایی چیز تازه‌ای نباشد اما سه برهه‌ای که احساس به اوج می‌رسد، شاید غافلگیرتان کند: اکثر مردم گزارش کرده‌اند که در اواخر دهۀ سوم زندگی (بیست‌وچند سالگی)، اواسط دهۀ ششم (پنجاه‌وچندسالگی) و اواخر دهۀ نهم (هشتادوچند سالگی)، در حد متوسط یا شدید احساس تنهایی می‌کنند. این نتایج برگرفته از تحقیقی است که در ژورنال "اینترنشنال سایکوجریاتریکس" به چاپ رسیده است.

۰ نظر

نگاه گذرا

افرادی وجود دارند که آرمان‌های بسیاری در سر می‌پرورانند. بعضی همت بالاتری داشته و به آن جامه‌ی عمل پوشانده و وارد سبک زندگی خودشان می‌کنند؛ کم‌کم منطق زندگی خاصی پیدا می‌کنند که بر اساس همان آرمان‌هاست.

مشکل از جایی شروع می‌شود که آن‌ها جامعه‌ و عرف‌هایش را در ستیزه‌ی با منطق خویش می‌یابند و برای اصلاح آن به تکاپو می‌افتند که این پویش دو سمت و سوی کاملا متفاوت «سلبی» و «ایجابی» دارد: از نمونه‌های ایجابی: برای مثال بستری فراهم می‌آورند که بر مبنای منطق خودشان است که اگر با استقبال جامعه باشد، مهر تاییدی است بر آن پویش و نوید اصلاحات نرم را می‌دهد.

اما بعضی هم سلبی است: پویش سلبی بخاطر ذات تخریب‌گرا و عدم پیشنهاد جایگزین معمولا چالش‌های زیادی را به‌وجود می‌آورد و با آن که صرفا به یک بیانیه ختم می‌شود اما ضربه‌ی کارایی است بر جامعه و عرف‌ها؛ مشکلش این است که خیلی وقت‌ها ظرفیت بیانش در جامعه وجود ندارد. شاید جالب‌ترین لحظه‌ی سفر (بعد از دره‌ی مجسمه‌ها) زمانی بود که صادق بازی مافیا را بخاطر دروغ‌هایش یک بازی ضد اخلاقی عنوان کرد و حسام به این سخن عمیقا اعتراض نمود. بنظر من برای حسام اصلا مهم نبود که صادق با چه استدلالی این حرف را به زبان می‌آورد. برای حسام این مهم بود که دیگر هیچ‌کدام از ما نمی‌توانیم مثل قبل از بازی مافیا لذت ببریم.

پیش‌تر از پدرم یاد گرفته بودم که نسبت به بعضی از مسائل باید نگاهی گذرا داشته باشم. پدرم بیش‌تر از خیلی از مدعیان، نسبت به شرع التزام عملی دارد؛ ولیکن آن‌قدر برایش مساله نیست که بخواهد به آن تعمق ببخشد. برعکس دایی‌ام که مدام با خود کلنجار می‌رود که نماز و روزه چیست و اول ماه کدام است و کدام فرقه بهتر است و الخ...


ما فقط یکبار زندگی می‌کنیم؛

خیلی چیزها یا آن‌قدر مهم نیست که باید گذرا نگاهشان کنیم

و یا جایگزینی برایش نداریم و تا زمانی که عاجزیم باید به گزینه‌های مورد قبول جامعه احترام بگذاریم.

اگر جایگزینی هم داشتیم باید در بوته‌ی آزمایش بگذاریم؛ اگر همان «جامعه‌ی بیمار» پذیرفت یعنی موفق به اصلاح شده‌ایم.

۰ نظر

ام‌القری

 

تصویر: تهران از دیدگاه معماری قدرت (برج میلاد) – عکس از حسنی عجمی

حاشیه


شاید غیر قابل باور باشد که تا کم‌تر از صد سال پیش، سیستم اداری حکومت مرکزی ایران به دو منشی و یک کیف دستی خلاصه می‌شده   و امروزه، آسمان‌خراش‌های زیادی برای این کاربری ساخته می‌شود. تغییرات کالبدی، بازتاب‌دهنده‌ی تحولات رویکردی است. اما سوای این تغییرات سریع و سرسام‌آور که نمودی از تکامل سیاسی است، تهران جهان‌بینی‌های متفاوتی را تجربه کرده و پایتخت سه حکومت مختلف با آرمان‌های مختلف بوده است. تهران معاصر، قطب توجه قدرت‌ مرکزی است و رسالت معماری آن بزرگ‌تر از شهر تهران و به اندازه‌ی آرمان‌های قدرت مرکزی است. معماری ذاتا سیاسی نیست، اما ابزار سیاست می‌شود.     برای درک بهتر رابطه‌ی معماری و قدرت –به عام‌ترین معنا- باید به گویاترین تجربه‌های تاریخی معاصر توجه نمود. هیتلر که تا آخرین روزهای انحطاط امپراتوری نازی آرزوی برلینی شکوهمند را در سر می‌پروراند، از معماری چنین می‌گوید: «کلمات آن‌ها متقاعد‌کننده‌تر از کلمات ماست. چرا که آن‌ها، کلمات سنگ است.» معماری در تعریف قدرت، ابزاری است برای متقاعد کردن و جهت دادن. نازی‌ها برای کسب مشروعیت و انتقال حس جاودانگی خویش به سبک رومی و یونانی متوسل شده بودند.  و اگر درست مصادف با همین دوره به ایران و عصر رضاشاهی توجه کنیم، وضعیتی مشابه وجود دارد: رضاشاه به ایرانی مقتدر می‌اندیشد و با توجه به باستان‌شناسی‌های مستشرقین و کشف ابعاد جدیدی از امپراتوری هخامنشی، معماری ملی‌گرای او رنگ هخامنشی گرفت. 

۰ نظر

تولدت مبارک

کوچولوی چهار ساله ی من! 

۱ نظر

احوالات: عجب

دیروز موقع وضوی نماز ظهر یکی از من التماس دعا کرد و من هنوز درگیر عجبم. پناه بر خدا! 

۱ نظر

تاثیر محیط بر سلیقه: نمونه موردی

دیشب مادر و خواهرم بعد از سه ماه زندگی در برلین به خانه بازگشتند؛ هر دو در رشته‌های علوم انسانی به تحصیل پرداخته و به همین خاطر کنترل کم‌تری بر سلیقه‌ی هنریشان دارند. توصیف‌های قیاسی طبیعی‌ترین نوع سخن‌هایی است که ذهن این افراد را تا چند وقت مشغول می‌کند. اما جالب‌ترین توصیف قیاسی مربوط به خانه بود؛ آن‌ها این فضا را «پر رنگ» و «شلوغ» توصیف کردند. آن‌ها سه ماه در چنین خانه‌ای زندگی می‌کردند:

۱ نظر

خودشکوفایی

این سیب‌زمینی بعد از سه ماه بی‌محلی و تنهایی به معنای واقعی کلمه به خودشکوفایی رسید!

۰ نظر