اگر در جست و جویی کوتاه در تصاویر گوگل، تنها نگاهی گذرا به انواع مساجد جهان کنید، قطعا بار ها تعجب خواهید کرد! زیرا با تصاویری بسیار متفاوت روبرو می گردید:
اما چه چیزی منجر می شود که به تمام این ابنیه نام "مسجد" اطلاق کنیم؟
مسجد بنایی است عبادی آیینی که در قالب دین اسلام تعریف می گردد و تابع اصولی نظری است. جریان اسلامی کلیتی واحد داشته و با گسترش و ترویج اسلام، معماران هر مرزوبومی سعی در بکار گیری اصول آن در مسجد کرده اند. و در این میان زیبا ترین اتفاق ، آن است که در هر منطقه ای، مسجد را با مصالح بومی و المان های منطقه ای خود بپا می دارند. انگاری که روح معماری اسلامی در هر فرهنگی دمیده شده و در صورتی متناسب با تصورات مردم آن منطقه نمود یافته است. این چنین است که در طول هزاران سال، معمارها، اصول و فنون را درک و آن ها را سینه به سینه نقل کرده و بپا داشته اند و بدین صورت شاهد پیشرفت هایی آهسته و پیوسته در معماری بوده ایم.
هنگام بنای مسجد، خبره ترین و البته معتقد ترین معمار آن خطه، مسئول ساخت بنا می شد . کسی که علاوه بر تجربه ی خود، ایمان داشته و آگاهانه معماری می کرده و برای گذاشتن هر آجری به دنبال نمود دادن رموز الهی است و عناصری چون گنبد و مناره و مقرنس و ایوان ها را می فهمد و می سازد. گنبد را نشانی از وحدت وجود و جمال الهی و مناره را نمود جلال الهی می داند و تزیینات را چون ذکر و آیات الله جاری می داند، آگاهانه از نور استفاده می کند و سعی در نشان دادن وحدت در عین کثرت است و البته به احساسات و ابعاد دیگر آدمی توجه دارد. در جهان معنا سیر می کند و آن را به زبان خشت ترجمه می کند. وحدت وجود تمام عناصر اسلامی را درک می کند و اینچنین است که آرامشی بی بدیل در مسجد پدید می آید که ناشی از آرامش روحی معمار بوده و مختص به هیچ زمان یا مکانی نیست.
مسجد نیوجی چین، با قدمتی چند صد ساله در چین
اما همه چیز در یکی دو سده ی اخیر دگرگون می شود. مشکل از آن جایی شروع می شود که شیوه ی نگاه ما به مسائل تغییر می کند و یک سطحی نگری به وجود می آید. به جای توجه به اصول و معماری اسلامی، تنها به ترجمان آن در آثار گذشتگان نگاه می اندازیم و بعضا برای جدید نشان دادن آن به فرم گرایی روی می آوریم. اصول اصلی حداکثر به چند ضابطه ی شهری و احکام شرعی محدود می گردد. و البته خود عناصر نیز مورد استفاده ی تقلیدی قرار می گیرد و بعد اصلی معماری و ارتباط آن با مفاهیم آن منقطع می گردد. برای مثال به مساجدی نگاه بیندازید که در آن از مناره هایی فلزی و صنعتی استفاده می گردد که چون وصله ای ناجور با دیگر عناصر و در عین حال متفاوت از دیگر المان ها قرار گرفته و وحدت و یگانگی مسجد را به چالش می کشد.
و اگر از متولی اجرای طرح سوال کنید، او مسجد بدون مناره را "مسجد" نمی داند و به خاطر عدم امکانات و عدم نیروی خبره و اجرای دشوار طرح های وزین از چنین چیزی تمسک می جوید. و البته آن را یک المان معماری اصیل اسلامی هم می داند! عنصری که نه ایرانی است و نه اسلامی! اسلامی بدان جهت که با چنین مناره ای با روایات اهل سنت و تشیع مطابقت ندارد و ایرانی هم نیست. بدان جهت که هیچ عنصری با چنین ابعادی در معماری ایرانی وجود نداشته که کاربردی صرفا تزیینی داشته باشد.
بیایید روی نامش هم تجدید نظر کنیم. فکر کنم نام "برج" یا "برجک" پسندیده تر از "مناره" است.
مسجد قدس تهران – نمونه ای از یک مسجد مدرن و با فرمی نو، که مناره ی اصلی آن برای همیشه نیمه تمام باقی ماند و کارفرما برای رفع مشکل "بی مناره بودن مسجد" از دو مناره ی نیمه آماده استفاده کرد. مناره هایی که از نظر مصالح، فرم و سبک هیچ ارتباطی با دیگر بخش های آن ندارند.
در انتهای بحث اگر نگاهی تاریخی به مساجد صدر اسلامی بیندازیم، آن ها را بسیار ساده می یابیم. چهاردیواری هایی بدون مناره و گنبد و چیز دیگر. خلوت و خلوص در آن موج می زد و در نبود ماده، معنا فرصت آن را دارد که خود را متجلی سازد. هیچ عنصری را نمی توان عنصر اصیل اسلامی نامید و (مناره) و گنبد و طاق ها، چنان که در کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران می خوانیم وارداتی هستند. هیچ عنصری نیست که نماد اسلام باشد. و اگر امروزه گنبد یا هلال ماه را نماد معماری اسلامی بدانیم، صرفا به خاطر تکرار زیاد این عنصر در چنین نوعی از معماری است. پس هیچ عنصری، اصل نیست و ممکن است با گذر زمان و با تغییر دیدگاه و نظرات ما نسبت به پیشینیان، عنصری حذف یا اضافه گردد. معماران امروزی باید بپا خواسته و اصول بلاعوض و پایدار اسلامی را محور قرار دهند و با استفاده از تجارب پیشینیان و با پشتوانه فرهنگی ایرانی و حال و هوای دنیای امروز در این راه قدم گذاشته و جریان آن را احیاء کنند.