معمار بیست

پاره نوشته‌های یک دانشجو

۸ مطلب در شهریور ۱۳۹۷ ثبت شده است

حس خوب نذری گرفتن

امروز صبح در مسیر گذرم ماشینی در نبش خیابان ایستاده بود و کاسه‌ای حلوا نذری می‌داد. از آن ماشین‌های شاسی بلندی که اسمش را نمی‌دانم؛ اگر در یک روز عادی می‌دیدمش قطعا از روی بی‌محلی و با کم‌ترین تاملی از کنارش رد میشدم. مرا چه کار با این آدم‌های خرپول؟! مشکلم فقط خرپول ها نیستند؛ وقتی به پارک محله می‌روم و با صد نوع آدم دیگر برخورد می‌کنم حس استیصال به من دست می‌دهد؛ از این که چگونه باید با آن‌ها صحبت کنم و فصل مشترک بین من و این‌ها چیست؟ چرا من در محله‌ی خودم این قدر غریبم؟! همین الان در خانه نشسته ام و شما حرف‌هایم را می‌شنوید. این حد از نزدیکی و غربت‌زدگی در دوران حیات بشر کم‌سابقه است؛ آن‌قدر نزدیکیم که حفظ حریم خصوصی به یک چالش تبدیل شده! اما این نزدیکی آن حس شیرین را ندارد و هر چند گسترده، اما سطحی است. گاهی تلنگری لازم است که بفهمیم هم‌چنان خارج از دنیای مجازی هم یکدیگر را درک می‌کنیم. امروز آن هم محله‌ای خرپولم با نذری‌اش به من فهماند که هر‌چقدر هم که از هم غریب باشیم، ولی پیوندی میان ماست.


۲ نظر

ضرورت گفت و گو

در شرایطی که به گفته خانم ابتکار گفت و گو بین خانواده به 20 دقیقه رسیده و ایرانیان در بحران فرهنگی دست و پنجه نرم می کنند، کاری که از دست ما بر می آمد برگزاری چهارشنبه چت و حلقه بود. دانشجویان واقعا اخته شده اند و گفت و گو را که مقدم به هر چیزی است را سبک می شمارند.

۰ نظر

سوختن و تغییر

درک این حد از تحمیلات سخت است. البته که خودم انتخاب کردم و خودم را در معرض آتش گذاشتم. باید می دانستم که به گرما و نور آتش هم عادت می کنم. حداقل مثل هم مسلکانم نبودم که‌ گرمای آتش را به سوزندگی آن ببخشم. یعنی واقعا متوجه نیستید که سوخته شدن جزئی جدایی ناپذیر از زندگی آدمی است و دوری از آن یعنی غفلت از یک حس و غفلت از یک حس یعنی از دست دادن فرصتی برای تغییر؟! سبحان الله
۰ نظر

خانه خالی 2

کامل ترین نوع، زندگی عادی هست. 

۰ نظر

خانه خالی

دو هفته گذشت و از نعمت خانه‌ی خالی و ماشین و همه چیز دیگرش بهره‌مند بودم. شب را تا صبح به بیداری می‌گذراندم و هر وقت که می‌خواستم غذا از بیرون می‌گرفتم. نمی دانم چرا این آزادی این‌قدر کسل‌کننده است؟! الان تنها یک هدف دارم که صبح دوباره زود از خواب بیدار شوم و صبحانه نون و پنیر بخورم!

۰ نظر

تعامل ستیزی در عصر تعامل‌گرایی

وقتی که در کنار سعید -دوست شیرازی‌ام- در باغ ارم قدم می‌زدم از بُنِگاه‌های این باغ می‌گفت. فضاهایی که از گذشته به یادگار باقی مانده و مردم با صحبت و تعامل مسائلشان را حل می‌کردند. این فضا مرا به یاد حیاط مرکزی دانشگاهِ سعید انداخت که درب‌هایش توسط حراست قفل شده است! حیاطی زیبا، با تناسب و پر از درختان نارنج که سال‌هاست بر روی دانشجویان بسته شده تا مبادا کسی از این بنِگاه استفاده کند! نمی‌دانم مقابله با بنگاه چه سودی دارد؟!
۰ نظر

درس آموخته: روابط عمومی روابط عمومی روابط عمومی

درون‌گرا و برون‌گرا هم ندارد. چرا که راه‌های دیسیپلین در روابط عمومی بسیار است.  بعضا فکر می‌کنم که نیمی از موفقیت اجتماعی انسان در گرو داشتن روابط عمومی و منطق کلامی و فکری است؛ آن‌هم در فرهنگ ایرانی!

۰ نظر

تجربه کاری: مقدمه ای برای تغییر عقیده؟

به هم مسلکانم پیشنهاد می کنم که زیر فشار تعهدات کاری و شرکتی «ارائه معماری» را فرا بگیرید. من که هیچ وقت در دانشگاه انگیزه ای برای ارائه زیبای طرح هایم نداشتم و مشکل دانشگاه هم همین است. معماری بر خلاف علاقه باطنی من محصول محور است. در طول این چند روز متوجه نقاط مثبت «آموزش عرفی» شدم و هر بار که تیم طراحی سر مسایلی به توافق می رسید احساس می کردم که معجزه رخ داده... بعد که فکر می کردم تنها عامل توافق را همین «آموزش عرفی» می دیدم.


از تغییر عقاید نمی ترسم و احتمالا باز هم از تجارب این چند روزه بنویسم...
۰ نظر