وقتی که در کنار سعید -دوست شیرازیام- در باغ ارم قدم میزدم از بُنِگاههای این باغ میگفت. فضاهایی که از گذشته به یادگار باقی مانده و مردم با صحبت و تعامل مسائلشان را حل میکردند. این فضا مرا به یاد حیاط مرکزی دانشگاهِ سعید انداخت که دربهایش توسط حراست قفل شده است! حیاطی زیبا، با تناسب و پر از درختان نارنج که سالهاست بر روی دانشجویان بسته شده تا مبادا کسی از این بنِگاه استفاده کند! نمیدانم مقابله با بنگاه چه سودی دارد؟!
ساعتی بعد راهی حافظیه شدیم؛ نمادی شاعرانه از فرهنگ ایرانزمین. هادی با قریحه و بلاغتش ما را دور خودش جمع کرده بود؛ غزل میخواند و فالمان میگرفت. گاهی هم تعابیر امروزی و طنزآلودی نثار صاحب فال میکرد. کمکم مردمی غریب گرد ما جمع شدند و بعضی هم از این جمع دوستانه فیلم میگرفتند. زبان مشترک ما و این مردم، اشعار حافظ بود. اما این لحظات آرام و دلنشین چندی نپایید و بهناگاه نگهبان حافظیه بالای سرمان ظاهر شد و درگوشی با سعید صحبت کرد. باید سریع از حافظیه بیرون میآمدیم؛ آنقدر سریع که سعید ترجیح داد ماجرا را بیرون از حافظیه برایم توضیح دهد. انگاری اشعار حافظ چیزهایی دارد که نگهبانان حافظیه دوستش ندارند! اما اگر خواندن اشعار حافظ برای یک جمع دانشجویی بد است چه جایگزینی وجود دارد؟ راستش را بخواهید فقط چند دقیقه قبل از آمدن به حافظیه در پارک کناری، دهها جوان مخمور را در تاریکی شب میدیدم که سرنوشتشان مثل چهرههایشان پشت دودها مبهم بود. جوانانی که بیصدا در کنار یکدیگر ایستاده بودند؛ اصلا زمان ایستاده بود و انگاری سالهاست که این مکان آلوده است. هیچ نگهبانی نبود که آنها را از پارک بیرون کند! فکر کنم داغ داشتن یک جوان معتاد خیلی باشد!
درد های دنیای امروزی برای تمام دنیا یکی است و آفات دنیای مدرن، با کمی تاخیر بر ما هم عیان میشود. اکثر پیشبینیها حکایت از آن دارد که تا سال ۲۰۵۰ بزرگترین بیماری بشر افسردگی است. سال پیش سازمان بهداشت جهانی شعاری قابل تامل انتخاب کرد: «افسردگی، بیا حرف بزنیم!» برای مقابله با افسردگی باید زبان و مفاهیم مشترکی یافت و توسط آنها تعامل ایجاد کرد. چند ماه پیش انگلیس «وزارت تنهایی» را تاسیس کرد. جهان برای مبارزه با افسردگی آماده میشود و ما همچنان غافل یا آگاهانه سرمایههای عظیم فرهنگی یا زبان مشترک خودمان را سرکوب میکنیم؛ اما چرا ما با رویگردانی از ذخایر فرهنگیمان به استقبال آفات دنیای مدرن میشتابیم؟! متاسفانه زبان مشترک اگر مورد استفاده قرار نگیرد فراموش میشود؛ زمان علیه ماست...