خلاصه آنکه غم و شادی ذاتا ارزشمند نیستند که ما بتوانیم با استناد به آنها یک فرهنگ را بکوبیم و فرهنگی دیگر را بستاییم . باید دید جوهره غم و شادی در هر فرهنگی چیست و کارکردهای آن در آن فرهنگ چیست تا بشود قضاوتی منصفانه ارائه کرد.
خلاصه آنکه غم و شادی ذاتا ارزشمند نیستند که ما بتوانیم با استناد به آنها یک فرهنگ را بکوبیم و فرهنگی دیگر را بستاییم . باید دید جوهره غم و شادی در هر فرهنگی چیست و کارکردهای آن در آن فرهنگ چیست تا بشود قضاوتی منصفانه ارائه کرد.
وقتی بلندگوهایت بزرگ و عقلت کوچک باشد، رویکرد «حمایت و مصادره» را پی می گیری. یکی از رویکردهای کلیدی اصول گرایان که سعی می کنند در جهت منافعشان هر چه و هر کسی را مصادره نمایند. فقط یادمان باشد مظلوم کشی نکنیم و فریب رسانه را نخوریم.
مصادیق:
- حاتمیکیا
- مسابقهی فوتبال بین ایران و کره که در روز عاشورا افتاد و منی که در استادیوم بودم دیدم حرکت مذهبی مردم در رسانهی ملی در حال مصادره شدن بود.
- ... بسیارند. قطعا شما هم فکر کنید یادتان میآید!
من مانندِ Julein Benda که در نیمهٔ اوّلِ قرن بیستم از خیانتِ روشنفکران سخن به میان آورد نیستم و قصد توهین به هیچ روشنفکر راستینی را ندارم. از میرزا فتحعلی #آخوندزاده و #میرزا_آقاخان_کرمانی بگیر تا سید حسن تقیزاده و دکتر ارانی و #بهار و #نیما_یوشیج و #صادق_هدایت و #ذبیح_بهروز، ولی در مجموع آنها را به دو گروه تقسیم میکنم:
الف. روشنفکرِ « نمیخواهم »
ب. روشنفکر ِ «چه میخواهم »
متأسفانه جامعهٔ عقل گریزِ ما همیشه به «روشنفکران نمیخواهم» (امثال #صادق_هدایت) بها داده است و از «روشنفکر چه می خواهم» ( امثال #سید_حسن_تقی_زاده و دکتر #ارانی ) با بی اعتنایی و گاه نفرت یاد کرده است.
ولی آنها که سازندگان این سرزمیناند بیشتر همان «روشنفکران چه میخواهم» اند چه ارانی باشد و چه تقی زاده. در ایران برای این که شما مصداق روشنفکر نمی خواهم شوید کافی است که از مادرتان قهر کنید و بگویید «خورشتِ بادمجان رادوست ندارم» و یک عدد رمان پست مدرن کذایی و یا چند شعر جیغ بنفشِ بیوزن بیقافیه و بیمعنی («احمدایِ» مُدرن) هم در این عوالم مرتکب شوید و به تمام کائنات هم بد و بیراه بگویید و دهن کجی کنید ولی روشنفکر چه میخواهم شدن بسیار دشوار است و «خربزه خوردنی» است که حتی پس از مرگ هم باید «پای لرز» آن بنشینید.
از نکات عبرت آموز یکی هم این است که فرنگی جماعت نیز، برای روشنفکران نمیخواهم ما همیشه کف زدهاند.
محمد رضا شفیعی کدکنی، با چراغ و آینه، صص ۵۷۲ و ۵۷۳، سخن، تهران: ۱۳۹۰
منبع:t.me/shafiei_kadkani
دنیا همین است و چرخ گردون با دنیا بازی میکند. دنیا بازیست؛ میتوان شکوه کرد یا چیزی نگفت. آدمی احساسی است و این شکوهها را میتوان در زیباترین حالت بیان کرد. دنیای ما دنیای خوف و رجاست. دنیای بیم و امید و اگر چنین نبود دیگر اسمش دنیا نبود. پدربزرگ میمیرد. ولی نباید خیلی هم نگران باشد. پدربزرگ مسئول زندگی خویش است. پدربزرگ فقط موقعیت و فرصت پدید میآورد و الباقی قصه با اولاد است...
نازک آرای تن ساق گلی
که به جانش کشتم
و به جان دادمش آب
ای دریغا به برم می شکند
دست ها می سایم
یک پدربزرگ خوب کسیه که پیش از مرگش ثروتش رو تقسیم کنه.
یک پادشاه خوب کسیه که پیش از پایان حکومتش، قدرت رو تقسیم کنه
و شاهزادهها رو برای حکومت کردن آموزش بده
برای یک پادشاه خوب، دستاوردهای حکومت شاهزادهها شیرین تر از حکومت خودشه
درست مثل شیرینی احساس یک مادربزرگ پیر از ثمرهی درختی که کاشته
مادربزرگی که زیاد یاد مرگ میافته...
ساعت نزدیک به سهونیم نیمه شب است. برخی فعالیتها را نمیتوان در هر ساعتی از روز انجام داد. ولی برخی دیگر آنقدر ضروری است که آن دو عقربهی چرخان، عامل بازدارنده و معوقکننده نیستند!
شاید انگیزه کمی جوانپسندتر باشد و در دنیای امروزی حیاتی جلوه کند، اما بنظر برای زندگی کردن «انگیزه» ارضاءکننده نیست. باید به پدیدهای ازلیتری اشاره کرد و آن بقاست. آدمها همیشه برای بقا میجنگند. بنابراین اگر اینچنین باشد، قطعا قسمتی از بقای من در همین نوشتههاست که در پاسی از شب به آنها پناه آوردهام.
اگر از بدبینهای نسبت به شبکههای مجازی هستید، احتمالا شما هم با تناقضی مشابه تناقض شهرداری تهران برخورد کردهاید. شهرداری تهران در ضدتبلیغی علیه اینستاگرام و تلگرام سخن میراند و زیر آن از مخاطب میخواهد که او را در همین شبکههای اجتماعی دنبال کند.
تناقض اینجاست که آیا باید در مخالفت با این شبکهها کنار کشید و یا مانند پیامبران به زبان و روش همان قوم سخن گفت؟ آیا تولید محتوا در بستری که با آن عناد داریم، موجب به تقویت و افزایش مخاطبین آن میشود و یا موجب روشنگری و اصلاح مردم میگردد؟ آیا این جنگ در نهایت نفسگیر و جانکاه میشود و یا شما را تبدیل به یک سوپاپ اطمینان یا سیرک گردانی پر از تناقض میکند؟
به شخصه با کانالهایی برخورد داشتهام که در آن محتوا منجر به روشنگری و تغییردیدگاه اساسی شده و بنابراین من نیز به این اجبار تن میدهم.