ساعت نزدیک به سهونیم نیمه شب است. برخی فعالیتها را نمیتوان در هر ساعتی از روز انجام داد. ولی برخی دیگر آنقدر ضروری است که آن دو عقربهی چرخان، عامل بازدارنده و معوقکننده نیستند!
شاید انگیزه کمی جوانپسندتر باشد و در دنیای امروزی حیاتی جلوه کند، اما بنظر برای زندگی کردن «انگیزه» ارضاءکننده نیست. باید به پدیدهای ازلیتری اشاره کرد و آن بقاست. آدمها همیشه برای بقا میجنگند. بنابراین اگر اینچنین باشد، قطعا قسمتی از بقای من در همین نوشتههاست که در پاسی از شب به آنها پناه آوردهام.
اگر از بدبینهای نسبت به شبکههای مجازی هستید، احتمالا شما هم با تناقضی مشابه تناقض شهرداری تهران برخورد کردهاید. شهرداری تهران در ضدتبلیغی علیه اینستاگرام و تلگرام سخن میراند و زیر آن از مخاطب میخواهد که او را در همین شبکههای اجتماعی دنبال کند.
تناقض اینجاست که آیا باید در مخالفت با این شبکهها کنار کشید و یا مانند پیامبران به زبان و روش همان قوم سخن گفت؟ آیا تولید محتوا در بستری که با آن عناد داریم، موجب به تقویت و افزایش مخاطبین آن میشود و یا موجب روشنگری و اصلاح مردم میگردد؟ آیا این جنگ در نهایت نفسگیر و جانکاه میشود و یا شما را تبدیل به یک سوپاپ اطمینان یا سیرک گردانی پر از تناقض میکند؟
به شخصه با کانالهایی برخورد داشتهام که در آن محتوا منجر به روشنگری و تغییردیدگاه اساسی شده و بنابراین من نیز به این اجبار تن میدهم.
با همین فرمون بریم جلو کار به جایی میرسه که ایرانیها فارسی بلد نباشند.
بعد خودتون بدبخت میشید. مجبور میشید بجای ارتقا، بازم مفاهیم رو استحاله کنید.
تا قبل از این که گند کار در بیاد، اجازه بدید قالب های مقوم فرهنگ بروز بشه.
در حالی که دونالد ترامپ و دیگر "اساتید جهان" در داووس گرد هم آمدهاند، شش فرد ثروتمند دنیا به اندازه نیمه فقیر کل جمعیت جهان یعنی ۳.۷ میلیارد تن، دارایی دارند. ما نیازمند اقتصاد جهانی هستیم که برای همه کارآمد باشد؛ نه فقط برای شرکتهای چندملیتی و افراد بسیار ثروتمند.
برنی سندرز، توییتر
والله آنقدر اسم دانشگاهمان بزرگ است که گاه در ارتباط با دیگر انجمن ها شرمنده میشوم.
آخر چرا باید اینچنین باشد؟
چرا باید اتحادیهی انجمن های علمی معماری کل ایران، وقتی که یک دبیر نالایق از دانشگاه تهران را میبیند به او رای دهد و وی را در شورای مرکزی عضو کند؟
و بعد یک سال جور این اشتباه را بکشد، در حالی که آن شخص اسمی بزرگ تر از پیش را حمل کند و در میدان خودستایی بتازد؟
تا این چنین شود، اسمها بزرگ و بزرگ تر، سوادها کم تر و افراد منفعل تر خواهند شد.
این را هم کنار باقی مشکلات فرهنگیمان بگذارید...
مشکلی با این مساله ندارم. اما یکی از نکات جالب این بود که در دورهی پیشن انجمن ۷ عضو مرکزی پسر بودند. و در این دوره ۴ پسر و ۳ دختر.(قرار بود 5 به ۲ باشیم که خداراشکر نشد.) اما جالب آن جاست که نسبت پسر به دختر در شورای عمومی انجمن بیش از1 به 3 است. اما چرا وقتی که بحث انتخابات و مدیریت این شورا و انجمن پیش میآید خانمها کمتر پیشقدم میشوند؟ آیا دخترها مدیریت را دوست ندارند آن قدری که پسرها دوست دارند؟ آیا پسرها تشنهی قدرتند؟ آیا اقتضاء طبیعی است؟ آیا کمبینی زنان جامعهی ماست؟ چرا که اگر صرفا بحث شایسته سالاری بود، مطمئنا سهم دخترها از شورای مرکزی باید بیش تر از این میشد.
بحث جالبتر این که حال با این مقوله خارجی ها با ما چه میکنند؟ میگذارند به حساب حکومت و معذالک... درست که کل مجمع تشخیص مصلحت این نظام مرد هستند! اما حقیقتا من این مساله را در دانشگاه تهران و در بافت انجمنی که هیچگونه فشاری بر اعضای آن نیست کاملا درک کردهام. بنابراین حق بدهید که مساله در بعد کلان هم ابتدا فرهنگی است تا سیاسی.
اگر این را بپذیریم راه حلمان به جای فحش دادن به حکومت یا تحریم خارجیها اصلاح فرهنگی میشود. و فاصلهی این دو رویکرد هم گویی آنقدری است: که میان ماه من تا ماه گردون- تفاوت از زمین تا آسمان است
رویکردی که من دنبال میکنم این است که سعی کنیم به اعضای فعال بدون نگاه جنسیتی تریبون بدهیم تا از این طریق اعتماد به نفس بگیرند. این چنین شاید اگر بخاطر پیش نگاههای فرهنگی و اجتماعی، از قضا دختر بودند اعتماد به نفس بیشتری کسب کنند و موانع ذهنی خویش را بشکنند...