شب نشینی فلسفی داریوش شایگان با جامعه مهندسان معمار
ساخت و ساز در فضای ذهن و اقلیم دل
معماری یک شهر چقدر گویای نوع «تفکر» و «بینش» آن جامعه است؟
احمد جهانبخش - روزنامه ایران: شنبه - 26 دی 94
معمار برجسته آلمانی، «والتر گروپیوس» میگوید: زمانی که «مهندسی» تمام شود، «معماری» شروع میشود. در معماری است که «تخیل» و «فرهنگ» و «تفکر» به انسجام میرسند. به این اعتبار، بحثهایی پیرامون معماری و شهرسازی چند دههای است که محل تأمل فیلسوفان قرار گرفته است. سالن انتظار ساختمان «جامعه مهندسان مشاور ایران» در عصر روز دوشنبه 21 دی ماه میزبان اندیشمندی از تبار فیلسوفان شد که در حلقه جامعه مهندسان نشسته بود؛ جمعیتی مملو از استادان بنام و مهندسان جوان و فعاّل در رشته عمران و شهرسازی گردهم آمده بودند تا به روایت دکتر داریوش شایگان و تأملات او درباره رابطه بین «فرهنگ»، «هنر» و «تکنیک» گوش فرا دهند.
«شخصیت» نامتوازن و بیهویتی که برخی از کلانشهرها نظیر تهران امروز از آن رنج میبرد، باعث شد تا پای فیلسوفان و نظریهپردازان حوزه اخلاق مهندسی، فرهنگ و زیباییشناسی به عرصه معماری و شهرسازی باز شود. آحاد جامعه از تهران امروز به عنوان «شهری بیخاطره» یاد میکنند که حاکی از تقابلات سنت و تجدد است. برنامههای توسعه شهر تهران در 50 سال اخیر هیچگاه شاهد یک انسجام کلی و مدیریت همه جانبه نبوده است؛ آفتی که امروز در حال نفوذ به دیگر کلانشهرهای کشور است.
پیوند این دسته از دغدغههای فرهنگی- اجتماعی با مهندسی به حدی برای کارگزاران حرفه و فن اهمیت یافته است که صندلیهای سالن 150 نفری نشست «در جستوجوی فضاهای گمشده شهری و معماری در ایران» ظرف چند دقیقه پر شد و جمعیت روی زمین نشستند حتی محمود دولت آبادی، نویسنده پرآوازه ایرانی که داریوش شایگان را «فیلسوف فرهنگ» نامیده بود نیز در این جمع حضور داشت.
شایگان که در رشتههای حقوق، فلسفه و زبانشناسی تحصیل کرده و تجربه زندگی در هند، انگلیس، فرانسه و امریکا را داشته است و در خانوادهای چند فرهنگی (مادر اهل گرجستان) پرورش یافته است؛ همه اینها سبب شده تا وی با بنیههای فرهنگی شرق و غرب غریبه نباشد و تأملاتش در رابطه با «فرهنگ»، ژرفتر و عمیقتر باشد.
البته «سنت» و «تجدد» همواره از موضوعاتی بوده که شایگان در طول پژوهشها و کارنامه پربرگ فرهنگی خود از زوایای مختلف به آن پرداخته است، برای نمونه وی در کتاب «زیر آسمانهای جهان» عنوان میکند که «در پژوهشهای فرهنگی خود به این نتیجه رسیدهام که در میان ساختهای عظیم متافیزیکی شرقی، بهرغم ویژگیهایی که خاص این یا آن جهانبینی است، همشکلیها و همریختیها، همگنیها و حتی نوعی بینش معنوی مشترک وجود دارد اما این همه با ورود مدرنیته به هم ریخت و نتایج گرانی از آن به بار آمد. به گفته لویی استراوس، فرهنگ غرب به ناگهان همچون انقلاب صنعتی ظاهر شد، انقلابی که دامنه شمولش چنان جهانگیر و نتایجش چنان مهم بود که از این نظر تنها انقلاب نوسنگی میتواند با آن برابری کند.»
گویی هدف دکتر شایگان از تأمل در رابطه با معماری و فضاهای شهری نیز یافتن پاسخی است برای «چیستی مصائب عالم جدید» و آنچه بر سر محیط زندگی و اندیشه بشر روانه شده است. او خود را نه شهرساز میداند، نه معمار، نه جامعهشناس؛ بلکه بار تاریخی مدینههای بزرگی مانند دلفی در یونان، بنارس در هند، آنکوروات در کامبوج، شهر ممنوعه در پکن، لوکسور در مصر، کیوتو در ژاپن، ماچوپیچو در پرو، فرهنگ مایاها در مکزیک و گواتمالا در کنار عشق به مدینههای تمثیلی نظیر اصفهان، استانبول، فلورانس، رم و ونیز سبب شدهاند تا وی به نوشتن کتابی درباره فلسفه و معماری ترغیب شود؛ «در جستوجوی فضاهای گمشده شهری» کتابی بود که در سال 92 به همت انتشارات فرزان روز منتشر شد.
شایگان در این نشست به مقایسه معماری «پاریس قرن نوزدهم» و «اصفهان عصر صفوی» پرداخت، به زعم وی بین «مسکن (فضای بناشده)» و «فضای ذهن» و «اقلیم دل» همشکلیهای اجتنابناپذیری وجود دارد، چراکه «معماری» همیشه تحقق یک رؤیا یا یک تخیل بزرگ بوده است.
وی با ذکر مثالی تجربی در این زمینه عنوان میکند: ما با گذر از بنارس که قلب معنوی هند است به اصفهان و از آنجا به پاریس و سپس به لسآنجلس، صرفاً از فضاهای گوناگون عبور نمیکنیم، بلکه با شیوههای زندگی و بینشهای غالباً ناهمسان درمیآمیزیم. به عبارت دیگر از دنیاهای نامتجانس سر در میآوریم.
به باور شایگان هر «محتوای فضایی» همراه با شیوهای از «زندگی» و «حضور» و نحوهای از «شناخت» مرتبط است. او تنوع فرهنگی موجود در مسیر شرق تا غرب را اینگونه توصیف میکند: یک وقت ناظر تقارن همه مراحل زندگی در بنارس هستیم، فیالمثل اگر یک روز صبح از کنار رودخانه گنگ عبور کنیم، انواع و اقسام تصاویر را پیش چشم خویش میبینیم؛ یکی در حالت عبادت خورشید است، دیگری در حال دعا کردن و پوجا و غسل گرفتن است، بچهها مشغول آببازیاند و ....
او ادامه میدهد: در انتها به جایی میرسید که جنازهها را میسوزانند! گویی تمام این حوادث تصویر سینمایی زندگی است؛ تصاویری که در آن واحد جلوهگر میشوند. گاه در اصفهان به بینش جادویی گنبدهای فیروزهای برمیخوریم که گویی بیهیچ تکیهگاه در هوا معلقاند. گاه در پاریس شاهد اودیسه و سیر و سلوک روح و تجسم پیدرپی آن در زمان و تاریخ هستیم؛ گاه خود را در فضای نامشخص لسآنجلس مییابیم؛ فضایی که در گسترش افقی یکنواخت و کسلکننده، مدام تکرار میشود. به زعم داریوش شایگان، این «ایستگاهها» در گستره سطوح افقی و عمودی، نمادهای گسترش گوناگون فضا به شمار میروند. وی در این رابطه میگوید: شاید علت انعکاس گوناگونی از فضاها و زمانها توسط انسان این باشد که تمامی آنها از پیش در وجود او بالقوه موجود بوده است و جزئی از چشماندازهای روحی وی هستند.
نویسنده کتاب «پنج اقلیم حضور» با انتقاد از رویکردی که بارون ژدژ اوژن هوسمان (شهردار پاریس در اواخر قرن 19) نسبت به نوسازی و توسعه شهر پاریس در پیش گرفت و در خیال داشت تا آن را از شهری قرون وسطایی به شهری مدرن تبدیل کند، میگوید: پاریس قرن نوزدهم شهرسازی به شیوه هوسمن یک پیروزی سرمایهداری است و آغاز سرمایهداری بزرگ در فرانسه است. هوسمن به حکم ناپلئون سوم پاریس را مطابق برنامهریزی معینی در راستای مدرنیزاسیون شرق، نخست تخریب و سپس بازسازی کرد. این کار اگر در حال حاضر صورت میگرفت پاریس شبیه دوبی میشد!
شایگان که با ادبیات فرانسه آشنایی عمیقی دارد در این رابطه به شعری از بودلر (شاعر بزرگ مدرنتیه) اشاره میکند که میگوید: ولی هیچ چیز در عمق اندوه من تغییر نکرده است. کاخ نوساز، تختهسنگها، محلههای قدیمی و همه چیز برایم به استعاره بدل میشود و خاطرات عزیزم از صخرهها گرانبارترند.
شایگان معتقد است: شاعر به این واسطه، پاریس از بین رفته را به شیوه خود زنده میکند. در واقع عالم خیال و هنر، عالم هالهبخش است و بودلر از طریق خلاقیت شاعرانه درپی آن است که به بقایای دنیای تکهتکه که بیجان و بیرمق است، جان تازهای بدمد و نقش استعارهساز او در اینجا از دیدگاه والتر بنیامین (فیلسوف زیباییشناس مکتب فرانکفورت که پاریس را «پایتخت جهان» عنوان میکرد) بروز مییابد.
در دیدگاه مقایسهای دکتر شایگان درباره اصفهان و پاریس، این دو شهر دو قطب مخالف یکدیگر هستند و به زعم وی «در اصفهان الفبای فضا استعاره نیست بلکه بینش تجلی است. شهر اصفهان وجهی مشهور و ملموس از سنتی کهن به شمار میرود که در «تخیل خلاق» یا همان عالم مثال عرفانی اسلامی-ایرانی ریشه
دوانده است.»
او بر این باور است: «اگر از پاریس به اصفهان گذر کنیم، با برداشتی کاملاً متفاوت از فضای شهری روبهرو میشویم. در فضای شهری اصفهان نهتنها صنایع بزرگ هنوز ظاهر نشدهاند و از تشنجهای بزرگ مدرنیته (یعنی تضادهای بین فرد و جامعه) بیگانه مانده، بلکه بینش طراحی آن از ساحت دیگر وجود نشأت میگیرد. در اصفهان از آن نهادهای مدنی که در پاریس از آنها صحبت کردیم (پارلمان، شهرداری، تئاتر شهر) اثری نیست. در واقع اهالی اصفهان برخلاف اهالی پاریس و وین شهروند نیستند بلکه مؤمنانی هستند زیر سلطه دو قدرت؛ دیانت و سلطنت.» در پایان، نتیجهگیری داریوش شایگان این بود که «اصفهان در دوره صفوی مظهر تفکر عرفانی و فلسفی ایران اسلامی است و پاریس قرون وسطی نیز آینه تمام نمای فرهنگ قرون وسطایی و تفکر کلیسا است؛ چراکه دربرگیرنده تمام نظامهای فرهنگی است که بزرگان آن فرهنگ از آن بهرهمند بودهاند.»
دکتر شایگان در کتاب «در جستوجوی فضاهای گمشده» ضمن ارائه یک سلسله مقاله تطبیقی درباره هنر شرق و غرب، بخشی را به اندیشه هنرمندان برجسته معاصر ایرانی نیز اختصاص داده است، نظیر مقالهای مفصل در جهان بینی سهراب سپهری، تأمل پیرامون مجموعه عکسهای عباس کیارستمی از درهای خانههای متروک و مقالههایی درباره بهمن جلالی (عکاس)، آیدین آغداشلو و ابوالقاسم سعیدی (نقاش). شایگان با کتاب خویش پنجرهای را روی فضای فکری و اندیشه معماری و شهرسازی گشوده است که نوید جوشش بارقههایی از امید را برای ساخت آرمانشهرهای فردای ما میدهد.
منبع: روزنامه ایران