از قرن هجدهم که فنون نو وارد معماری شد، آدمی اجازه یافت تا از برخی محدودیتهایی که تا پیش از آن طبیعت جلوی پایش گذاشته بود، گذر کرده و ساختمانهایی بزرگتر و با تناسباتی جدید بنا کند. تحولاتی که در حد تغییر سبک نماند و لازم بود تا معماران از سنت های خویش دست کشیده و به تجربه بکوشند تا ساحتهای اجتماعی، فرهنگی و زیباییشناسانه را بازتعریف کنند. بدنبال این تغییرات، شرایط ایجاب میکرد تا آکادمیهای آموزش معماری با رویکرد جدید تاسیس گردد که آغاز آن در ایران همگام با تولد رشتهی مهندسی معماری در دانشگاه تهران بود. اما بیاییم و در رویکرد آموزشی خویش مداقه کنیم:
مدت تالیف پست: 200 دقیقه / مدت مطالعه: 10 دقیقه
بنظر در این رویکرد سعی داریم تا به طرح و طراحی در معماری توجه کنیم؛ آنگونه که انگاری فرم، تناسبات و زیباییهایی وجود دارد که باید آنها را با سعی و خطا و در تصحیحات (کرکسیونها) بیابیم و بدلیل تمرکز استادهایمان بر مقولاتی مثل کانسپت و مفاهیم زیباییشناسانه و بدنبال آن بهخاطر ذات ناپیدای زیبایی، گونهای از آموزش موهوم پدید میآید؛ انگاری که «چیزهایی» وجود دارند که ما از آن مطلع نیستیم و باید همانند کودکانی نوپا، آرام آرام در کنار بزرگترها آداب طراحی را فراگیریم! در رویکرد فعلی یا عرفی وجود دارد یا توهم وجودش میرود؛ اما با پذیرش هر کدام، این سوال پیش میآید که مرزهای تبعیت از عرفها در طرحهایمان تا کجاست؟ آیا نباید صرفا در محدودهی مفاهیم زیباییشناسانه متوقف گردد؟ چرا دانشجویان تصحیحات اساتید را مانعی برای تجربههای جدید در طرحهای خویش میبینند و از بیم آن عادت میکنند که کمتر به نوآوری بپردازند؟ آیا در قرن بیستویکم، فنون معماری و سبکها آنقدری محدود است که ما در طرحهایمان به آن میپردازیم؟
عرفهای آموزشی تا جایی فرا رفته که همچون سنتهای معماران قرن هجدهمی (که در ابتدای یادداشت به آن اشاره شد) بهسان مانعی ذهنی ما را از تجربیات جدید منع میکند؛ این بدان معناست که بسترهای آموزشی جدیدی که ابتدا قرار بود ما را در بازتعریف ساحتهای جدید معماری یاری دهد، خود اسیر سنتهایی شده که من این را «آموزش عرفی» مینامم. اینچنین است که ما کمتر محتاج اندیشیدن و نقد میشویم و استاد و دانشجو این فرصت را دارند تا در کنار یکدیگر به مدارا درسها را پاس کنند. اینچنین است که قضاوت (ژوژمان) در طرحهای یک تا پنج معنایی ندارد و به نمرهدهی غیرشفاف هر ترممان عادت داریم؛ چرا که ما در تعیین عرفها و بدنبال آن در تعیین معیارها حقی نمیبینیم و در نتیجه نسبت به مطالعهی آثار و کتابهای معمارانه رغبتی نداریم. نگاهی هم به معیار اعظم(!)، یعنی کنکور سراسری داشته باشیم: بنابه حرف استادها، دانشجویان دانشگاه تهران در بخش «درک عمومی معماری» سرآمدند که این از برکات آموزش عرفی است. اما در کاریکاتوری بودن این سیستم، همین بس که درک عمومی بهتنهایی نمیتواند جور ناکامیهای دانشجویان دانشگاه تهران در دیگر قسمتهای کنکور را بدهد و در نهایت تعداد قبولیهای بچههای دانشگاه تهرانی از طریق کنکور به حداقل میرسد. برای خلق یک چهرهی کاریکاتوری باید به چند عضو چهره زیاد پرداخت تا تناسبات کلی بههم ریزد!
منتشر شده در فصلنامه دریچه معماری
ویراست: مهزادسادات حیدریان