متوجه بیماری هایمان نیستیم. تنها این را کسی می فهمد که جریان را از بیرون در طی یک مدت دیده باشد. مثل همین استادا یا تی ای ها یا اهل تفکر و ...
خیلی جالب و تاسف انگیز است که بدانید که چند ترمی است که اسکیس های دانشگاهمان افت کرده. یکی از تی ای ها به من می گفت که مساله آن است که بچه ها ایده های خوبی ندارند و خوب فکر نمی کنند. دیگری که سن بیش تری داشت، می گفت که دقیقا دو سال است که این چنین شده. از وقتی که تلگرام آمده و همه اینترنت دارند...
برای مجله و معرفی کتاب که پرونده ی مجله بود خدمت استاد ادیبی رسیدم و درخواست معرفی ۳ کتاب داشتم. آن قدر دلش پر بود از وضعیت مطالعه و کتاب و دانشجوها و استادا و دانشگاه و مملکت که نیم ساعتی با آه و درد، خاطراتی گفت. ۳۶ سال سابقه تدریس و دیدن این سیر و جریان زوال کافی است که دلی پر از آه داشت.
پدرم هم امروز با درد آمده بود و از دانشجوهایش می گفت. از آن هایی که یک ریز سرشان در گوشی هایشان است تا موعد تحویل تحقیقاتشان که با یک سری آدم کم انگیزه روبروست...
خدا را صد هزار بار شکر که انسان نادان آفریده می شود و می تواند نادان بمیرد...