از صبح تا الان یک مسالهی دیگری ذهنم را مشوش کرده؛ اگر بعدا یکی از اطرافیانم از من مشورت خواست و به استطاعت مالی رسیده بود، آیا اول باید به حج واجب برود یا به آلمان؟
میدانم سوالی عجیب است! اما واقعا چالش من شده و بخاطر مهمترین دستاوردم از سفر آلمان نشات میگیرد: آنجا بود که فهمیدم انسان آزاد است. آنقدر حریم خصوصی بزرگی دور هر آدمی وجود دارد که به انسان قدرت انجام خیلی از کارهای خارج از عرف را میدهد. به همین خاطر انسان متوجه «قدرت» خویش میشود. آنجاست که خودش تصمیم میگیرد که خیلی از کارها را نکند. این عزم برای عدم انجام کارهای خلاف، با شرایط ایران که «نمیتوان» در آن خلاف کرد زمین تا آسمان فرق دارد.
مثالی بزنم: تا پیش از این در میهمانیهای ایران هر جا که میرفتم همیشه میگفتم که من پرهیز غذایی ندارم و گوشت و ماهی و خورش برایم تفاوتی ندارد. اما اینجا در یک میهمانی که با هندیها بودیم، تازه متوجه شدم که ما پرهیز غذایی داریم! نه شراب میخوریم و نه الکل و نه خیلی از گوشتها را! همینش جذاب است. آزادی مقدمهی دینداری است و تا وقتی که نفهمی که سبک زندگیهای بسیار و بیقید زیادی موازی با اسلام وجود دارد حقیقتا به وجهی از دین وقوف پیدا نمیکنی.