برگردیم به چند روز پیش، آخرین پروژه ی دانشجویان ورودی 93 آتلیه 6 با موضوع <جای فهمیدن آب>
برایم جالب بود که فکر و شالوده ی اصلی هر ماکت رو پیدا کنم... مفاهیمی که همسالانم سعی کرده بودند در ماکتی بگنجانند و به مخاطب «بفهمانند».
چه معمارانه!
هر دانشجو فکری داشت:
یکی از ایده ی فواره و آبریز استفاده کرده بود.
یکی از مصادیق وجود آب مثل سرسبزی و ...
دیگری از عدم وجود آب، اهمیتش را مشخص می کرد...
بعضی هم از صفات فیزیکی آب! مثل بازتاب!
و چند ده ایده ی دیگر...
واقعا برایم لذت بخش است که شاهد این همه طرح متفاوت باشم.
اما جالب تر، سعی کنید جایگزینی برای «آب» پیدا کنید؛ آن هم در موضوع پروژه!
مثلا:
- جای فهمیدن آسمان!
واقعا ارزشمند است که یک معمار با عناصر اطراف خودش ارتباط برقرار کنه و به حدی برسه که طرحش بتونه، چیزی رو بفهمونه!
ارزش مند است که یک ساختمان، جای فهمیدن آسمان شود...
آسمانی که بر تمام شهر گسترده شده...
و بر هر سرزمینی سیطره دارد...
خواهی نخواهی، سفق غایی بنایت است!
هنگامی که طرح ساخت برجی در منطقه ی آسمان خراش های مانهاتان به میس وان در روهه و فیلیپ جانسون داده شد، آن ها این بار با کمک از «جای فهمیدن پیاده رو» مخاطبان را به ساختمان مجذوب کردند.