و یک معمار باید آن چنان قدرت تخیل و تصور داشته باشد که هنگام طراحی یک مکان، تمام جوانب کار را در نظر بگیرد.(که به نظرم غیرممکن است!)
هنر معماری درست برعکس نقاشی هنری خالص نیست. معماری مخلوطی است از دانش و هنر و به همین دلیل است که معماری همیشه بین دو قطب تعقل و احساس در آمد و رفت است. معماری تحت تاثیر ایدئولوژی حاکم بر جامعه گاه به این سو و گاه به آن سو می رود و در نتیجه سبک معماری نیز همین تغییرات را نشان می دهد.
قسمتی از کتاب "زیبایی شناسی در معماری گروتر"
امروز می خواهم هنری ناب را برایتان معرفی کنم...
اگر اهل موسیقی باشید، حتما می دانید که برای استاد شدن در یک ساز، باید چندین سال به صورت حرفه ای تمرین کنید. اما امروز سراغ هنری زیبا و ظریف می رویم که البته برای استاد شدن در آن نیز نیازی نیست که وقت چندانی بگذارید و در یکی دو سال خبره می شوید.
هنری که برای موفقیت در آن دو صفت کافیست: علاقه مندی و کوشش!
خلافیت، یکی از واژه هایی است که همواره مورد توجه یک معمار بوده و بعضا برخی آن را اصلی برای طراحی های خود در نظر می گیرند. همان چیزی که با استفاده ی صحیح می توان قدمی به جلو محسوب شود. گامی که جسورانه تلقی می گردد و همواره نقد محافظه کاران را در پی دارد. در معماری نیز کم نیستند، طرح هایی که حرف هایی نو داشته باشند. اما به چه قیمت؟
فیلیپ جانسون می گوید: من هرگز به بداعت اعتقادی نداشته ام، حق با میس وان در روهه است که می گوید خوبی کار بر بداعتش رجحان دارد.
یکی دیگر از چیز هایی که معماران را وسوسه می کند، جذابیت در طرح است. چیزی که می تواند به کار انرژی بخشد و آن را سرآمد کند. ولی متاسفانه طرح های بسیاری یافت می شوند که آن را به شکلی ظاهری و صوری به کار می گیرند و بر اثر گذر زمان، نه تنها جذابیت اولیه از بین می رود، که طرح روی دیگر خود را نشان داده و معایب و هزینه هایی بعضا هنگفت باقی می گذارند.
همان گونه که در دو پست اخیر درباره هرج و مرج کنونی معماری نگاشتم، حال می خواهم از یکی از دردسترس ترین راهکار ها اشاره کنم.