امروز که به خاطر ایام محرم به محضر سخنرانی استاد اسدی گرمارودی - از کم‌تر مردانی که شعور حسینی‌اش پای منبر بر شورش می‌چربد- نشسته بودم از ایمان می‌گفت. از این که باید چگونه بود تا حسینی شد. از ایمان گفت. از تعریف ایمان در تشیع گفت. از این که ایمان در تشیع علم به چیزی و التزام عملی به آن چیز است. از این که در اسلام ایمان در نهایت علم حاصل می‌شود و در ایمان جهلی نیست. از این که ایمان از یقین است و بدین معنا که وقتی ایمان حاصل می‌شود که شکی نباشد. می‌دانید؟  مساله از آن جایی شروع می‌شود که سعی می‌کنم در این عصر پر از شک «مومن» بشوم. از این که دقیقا حرف استاد گرمارودی در این مورد را قبول دارم که: شک گذرگاه خوبی است. اما توقف خوبی نیست. اما ما در این دوره چه‌کار کنیم؟ در دنیایی که رسانه‌هایش شک می‌آفریند؟ از این که در شبکه های اجتماعی کذبیات می‌فرستیم؟ از این که کل جهان مجازی مجازی است و حامل شک؟
احساس می‌کنم برای حصول به ایمان که خود در اوج علم پدید می‌آید، باید خیلی بیش‌تر از پیش به شکیاتمان علم پیدا کنیم. باید بفهمیم که دنیایمان اسیر پوچی شده. باری در مطلبی اشاره کردم که برخی از متفکرین، عموم انسان‌های امروزی را نهیلیست فعال یا منفعل می‌دانند. چون همه‌ی ما در این دنیای پر از پوچی اسیر شده ایم، پس در اکثرمان رگه‌هایی از پوچ‌گرایی به چشم می‌خورد. اما باید فعال شد تا به این علم برسیم که ما در دنیای پوچی و شک زندگی می‌کنیم و شک‌هایمان را یک به یک بشناسیم.

نگاه کنید! مساله این‌جاست که در گذشته به خاطر طبیعی بودن جوامع، اگر شک‌هایی که خودت به آن‌ها واقف بودی را حل می‌کردی واقعا مومن می‌شدی. ولی حالا مجبوری اول به شک‌هایت واقف شوی و بعد ایمان بیاوری! فکر کنم تمام ما انسان‌ها علاقه مند باشیم که به شک‌هایمان واقف شویم و برای دین‌دارها آرزو می‌کنم که به پله‌ی ایمان هم برسند...