معمار بیست

پاره نوشته‌های یک دانشجو

باورِ هنر

یکم: هنر را باور کن

چرا در دانشگاه ما سطل زباله خشک «آبی» و سطل زباله ی تر «سبز» است؟ چرا زباله خشک قرمز یا نارنجی نیست؟ شاید در انبار دانشگاه همین دو سطل رنگ بوده و کارگران مجبور بودند با این دو، قائله را ختم کنند. اما چرا برعکس رنگ نکردند؟ حداقل آبی نشانه ی بهتری از زباله های تر است. شاید اوستا این طور نظرش بوده. شاید هم مهندس بالاسری گفته باشد. شاید هم اصلا همه نوع رنگی در انبار دانشگاه بوده، ولی ضوابط می گوید که سطل خشک باید آبی و سطل تر سبز باشد. احتمال می دهم که این یکی باشد. چون در بقیه ی شهر هم همین طوری رنگ می کنند.


آخر چرا؟ این یکی را چه کسی تعیین کرده؟ چرا هرباری که دوست دارم مانند یک شهروند محترم برخورد کنم، مجبورم کلی فکر کنم که کدام یک زباله خشک بود و کدام یکی تر؟ بعد هم که مجبورند روی یک کاغذ A4 و بزرگ بنویسند. «زباله تر» و «زباله خشک». خب از ابتدا درست رنگ می کردید که شهروندانتان درگیری فکر اضافی پیدا نکنند و منطق تصویری قوی تری پیدا کنند.

مشتی است از نمونه خروارها و این ماییم که باید به آن مدیر محترم به این باور را بدهیم که هنر بخشی از فرهنگ و زندگی است و نه یک اسراف و خرج هزینه اضافی.

دوم: هنرمند را باور کن

به دفترت دعوتش می کنی و به صرف یک چای با او قراردادی می نویسی! قراردادی برای تعیین رنگ سطل های زباله ی تر و خشک! او موظف می شود که ظرف 24 ساعت ۲ رنگ به تو پیشنهاد دهد تا سطل هایت را آن چنان رنگ کنی. مثل باقی هنرمندها قیافه اش کمی مشکوک است! از دفترت که می رود، استرس می گیری که نکند رنگ های بدی انتخاب کند و آبرویت جلوی دکتر نیلی –رییس دانشگاه تهران- برود! حالا اگر رنگ مزخرفی آورد باید چه کار کنی؟ باید به رویش بیاوری یا یک جوری بپیچانی؟


سوم: باور کن تو هم هنرمندی. اما یکم!

وارد اتاقت  می شود. با یک پوشه ی خوش آب و رنگ پیشنهاداتش را روی میز می گذارد. کمی شک داری. برگه را به دست می گیری و به آن زل می زنی. صفحه را می چرخانی و عقب و جلو می کنی تا شاید چیزی برایت آشکار شود. تمام صفحه فقط به یک رنگ، چاپ شده و در گوشه ی پایین صفحه نوشته: RGB: 170-100-49 یک لحظه احساس عجز می کنی.


خواهش می کنم نترس! هنر باید خیلی ساده تر از آن غولی باشد که در ذهنت ساخته ای. نه از روی ترس به این که او خیلی بالاتر از توست تاییدش کن و نه از محافظه کاری ات او را رد کن. می دانم که الان با خیال راحت می توانی او را بپیچانی! چون پولی به او داده ای و به دکتر نیلی می گویی که با یک هنرمند(!) هم مشورت داشته ای و بعد هر رنگی خواستی هم می زنی. ولی قبل از این رویه ی معمول، ابتدا سعی کن از خودش بخواهی که توضیح دهد و دلیل انتخاب این دو رنگ را توضیح دهد. شاید هم از آن هنرمندهایی باشد که توضیحی ندارد! بنابراین با او خداحافظی کن و شب وقتی که رفتی خانه، از همسر و بچه هایت بپرس که آیا این رنگ برای سطل های زباله مناسب است یا نه؟! هنر به همین سادگی است و اگر درست باشد، کوچولوهایت هم آن را تایید می کنند!


۰ نظر

گنجینه ای که باید مراقبش باشیم


تصور است

عادات به مرور صیغلش می دهند
بسیار مهم است که با چه صیغل می خورد
که این نیز به تصوراتتان بستگی دارد
۰ نظر

مهم ترین نصیحت به معماران

آن که راه فرآیند مهم تر از محصول است.

اتفاقی که عکسش را معماری به ما می آموزد.

زندگی این چنین نیست.

البته حقیقت معماری کردن هم این چنین نیست.

ولی به اشتباه می فهمیم

معماری بیش تر لابلای کروکی های دم دستی ما پیدا می شود

تا در ماکت های نهایی

چیزی که این ترم در طول فرآیند تکه انگاری و کلاژ درک کردم

۰ نظر

انجمنطور۷: انواع کار

به دو گونه است:
کارهای بزرگ توی چشم بقیه برو

کارهای کوچک و خودمانی


متاسفانه به خاطر نگاه کاملا اشتباه و پزآلود مسولین دانشگاه تهران، هرچه به سمت فعالیت اول متمایل تر باشیم، بیش تر حمایت می شویم. معتقدم که مهم ترین فعالیت هایی که در این ۶ ماه داشتیم دو تا بود: ۱- چهارشنبه چت (گفت و گوهای خودمانی دانشجویی) ۲- بازتشکیل شورای عمومی انجمن علمی

۱ نظر

انجمنطور6: حق حاکم بر مردم

به مناسبت پیروزی حسن روحانی
 

از ویژگی های جهان سومی بودن و خزیدن به سمت پیش رفته شدن اینه که به خاطر شیرینی مساله، از حقوق خودت نسبت به حاکم آگاه باشی و چون موسم انتخابات می رسه به دنبال وعده های نامزد ها باشی. فهم بالاتر وقتی حاصل می شه که از حقوق حاکم نسبت به خودت آگاه باشی و سعی کنی اون رو به جا بیاوری. نه این که حکامت رو مثل تمام حاکمان سده ی اخیر ایران داغون کنی! چقدر زیباست که اسلام یکی از حقوق حاکم نسبت به مردم رو امر به معروف و نهی از منکر می دونه و البته این واجب رو در این ارتباط به مهم ترین درجه تشبیه می کنه.

یادمه وقتی توی یک انتخابات خیلی کوچک تر از ریاست جمهوری -انتخابات انجمن علمی- انتخاب شدم، دیدم که موسم انتخابات بسیار پر هیجان بود و حامیان بسیاری داشتم. ولی وقتی انتخاب شدم تنهای تنها بودم. قهرمان پروری از مشخصه های بارز ایرانیان هست. قهرمان پروری که همان ابتدا بتت می کنند. یا بتی مصنوعی می مانی و یا خیلی سریع از آن بالا پرتت می کنند پایین و مصداق بارز فواره که بلند شود سرنگون شود  می شوی.

اگر صبر داشته باشی و چند سالی در آن مقام مقاومت کنی، تطمیع نشوی و به مردم نشان دهی که افتادنی نیستی، اسطوره می شوی! احتمالا بالاترین مقامی است که در جامعه ی ایران وجود دارد! مانند جایگاه سید خندان!

۰ نظر

انجمنطور ۵: ترکیب

خیلی خلاصه در کارهای گروهی دو نوع شخصیت یافت می شه. شجاع کله شق و محافظه کار و محتاط.

هر دو به شدت برای گروه نیازمندند که اگه همه از یک گونه باشه فاجعه به بار میاد.

۰ نظر

انجمنطور 4: صبر

خیلی عجیبه. صبر دوای خیلی چیزهاست. اون هم وقتی ببینی اکثر آدم ها برای کنار هم قرار گرفتن به یک سری مفاصل نیازمندن. مفصلایی که تنها شرط کارکردشون انعطافه و شرط تعادل و استواری سیستم همین انسان های صبوره.

۰ نظر

هنری که مردمی است را چنین باید

وقتی که مهران مدیری تحت فشار بود که طنزهایش بوی سیاست می دهد، این چنین توضیح داد:

توضیح دادن نشانه ی ضعفه. هرچه بیش تر توضیح می دی بیش تر بهتون فحش می دن و به یه جا می رسه که باید گریه کنی و و بعد که گریه می کنی بیش تر بهت فحش می دن و بیش تر بهت حمله می کنن...



پ.ن: به این کاری ندارم که مدیری واقعا نان به نرخ خور است یا نه. ولی اگر مصداق صحبتش را هنر و مخاطبینش را عوام بگیری، حرف بسیار متینی است. در موفقیت هنری مدیری شکی نیست.
۰ نظر

انجمنطور3: اپوزوسیون

فاز اپوزوسیون گرفتن راحته. ما هم یه دوره اپوزوسیون بودیم چون راهی برای ورود و اصلاح ساختار انجمن علمی نبود. ولی اگر راهی دیدید که می تونید ساختار رو درست کنید دست بجنبونید. یاد امام علی-علیه السلام- می افتم که بنده خدا توی اون چند ده سالی که خلیفه نبود، اون قدر در تصمیمات سیاسی کمک کرد که خلیفه دوم -که خداوند ان شاء الله راضی باشه ازش- چند ده بار گفته: «لولا علی لهلک عمر» (اگر علی نبود عمر هلاک می شد.)

سیاستم همینه. تا جایی که می شه اصلاح طلب هستم که آنارشیسم، جنگی است برای نابود کردن و نه به وجود آوردن. بارها من رو یاد انقلاب مصر می ندازه. مردم دیکتاتور رو می خواستن نابود کنند و شعار می دادن: «الشعب یرید اسقاط النظام» نظام سقوط کرد. ولی ای بابا. این اول بدبختیا بود. بعدش چی؟ مردم به جون هم افتادن و بعد چند وقت دوباره یه دیکتاتورطور اومد روی کار.

۰ نظر

انجمنطور2: ساختار

خیلی خوبه که آدم توی 20 سالگی بفهمه ساختار اداری و فرهنگی و اجتماعی ما چطور هست. این جوری متوجه می شی که خیلی از افراد به اصطلاح «موفق» ممکنه بوی تعفن بدن از نزدیک. به خاطر تن دادنشون به سیستم خراب.
۰ نظر